/ ماجرای قبرستان «آش توکَن» تبریز چه بود؟
در نخستین روزهای تیرماه سال ۱۲۸۷ شمسی ایرانیها خبرهای حیرتآوری شنیدند و دانستند که تبریز ننشسته است و نترسیده است و برخاسته است و جلوی استبداد به قیمت جان، مقاومت میکند؛ آنسال، تبریز حکایتی شنیدنی داشت برای تاریخ!
ستارخان و باقرخان در میان مشروطهخواهان تبریزی
چرا خبر مقاومت تبریز حیرتآور بود؟ ۲ تیر ماه آنسال روز تلخی بود برای ایران؛ مجلس را محمدعلی قاجار به توپ بست و اغلب سران مشروطه را دستگیر کرد و کُشت و باقی مشروطهطلبان هم از تهران رفتند یا به سفارتخانهها پناهنده شدند برای حفظ جانشان یا مخفی شدند یکگوشهای از ناکجا. در روزهای بعد هم همه گمان میکردند و به چشم میدیدند شاه قاجار بساط مشروطه را برچیده است و ترس را حاکم کرده است و صدای مشروطهخواهان خاموش شده است.
وضعیت بهگونهای بود که میرزا اسماعیل خان ممتازالدوله، رئیس مجلس شورای ملی گریخته بود به اروپا و پناهنده شده بود به فرانسه. نیروهای وفادار به شاه قاجار نیز افتاده بودند دنبال مخالفانش و خانه به خانه میگشتند و بلوایی بود در تهران و شهرهای بزرگ؛ هنگامه تسویه حساب بود با این گروه نوخاسته که اقتدار و منافع قاجار را تهدید کرده بودند. همینموقع بود که خبر رسید تبریزیها از جان گذشتهاند و شاهکار کردهاند و حکومت مشروطه برپا کردهاند. تبریزیها دلش را داشتند و آدمش را هم داشتند؛ ستارخان و باقرخان.
یونجه هم کم بود!
تبریزیها چه کردند که در تاریخ ماند و شد یکی از مهمترین رخدادهای نهضت مشروطه؟ نیروهای دولتی با ارتشی ۳۰ هزار نفری رفتند برای سرکوب قیام تبریز و جنگ و درگیری شد و شکست خوردند و عقب نشستند و شهر را محاصره کردند، ولی تبریزیها تسلیم نشدند که نشدند و مقاومت کردند. چقدر؟ ۱۱ ماه. چگونه؟ دولتیها با محاصره شهر راه ورود آذوقه را به تبریز بستند و بعد از چند ماه در اواخر سال، گرسنگی آمد و زمستان که به پایان نزدیک شد و بوی بهار آمد، مردم علف میخوردند.
«حسن تقیزاده» روزهای گرسنگی در تبریز را چنین روایت میکند: «نانواییها بسته شد و غله و حبوبات و غیره نایاب شده؛ به حدی که کمکم دیگر مردم بیغذا میماندند و بهتدریج میمردند و از گرسنگی در کوچه و خیابانها میافتادند» و روایت مفصلتر: «با بستهشدن راه تبریز و جلفا که آخرین راهِ باز بود، محاصره شهر از طرف قوای شاه کامل گردید و چهار ماه بیشتر این حالت محاصره دوام یافت... و گرسنگی و قحطی بسیار شدید و هولناکی روی داد که مردم فقیر در کوچهها میمردند... در همسایگی خانه ما تاجری مشروطهطلب بود، یک روز گفت که در کوچه خودمان دیدم شخص فقیری را که نشسته و یونجه میخورد. در آن اوقات غالب مردم یونجه میخوردند و آن هم به آسانی و وفور بهدست نمیآمد. از وی پرسیدم که داداش چه میکنی؟ گفت: حاجی آقا یونجه میخوریم و اگر یونجه هم تمام شد برگ درختها را میخوریم و اگر آن هم تمام شد پوست درخت را میخوریم و دمار از روزگار محمدعلیشاه درمیآوریم».
عکسی از تجمع مشروطهخواهان در تبریز
مثل مشهور تبریزیها
این یونجهخوری برای آزادگی و عزت و مقاومت را که همسایه تقیزاده برایش تعریف کرده بود آنقدر رواج داشت که پیرمردان و پیرزنان تبریزی چند دهه برای فرزندان و نوهها و نتیجههایشان تعریف کردهاند. تبریزیها حتی مثلی هم دارند که میگوید: «یونجه یئیب، مشروطه آلمیشیق»؛ یعنی «یونجه خوردیم، مشروطه گرفتیم». «احمد کسروی» نیز در کتاب «تاریخ مشروطه ایران» چنین روایت کرده است: «کسانی با رخسارههای کبود پژمرده و چشمهای فرورفته دیده میشدند. چنان که گفتهایم هوا امسال به خوشی میگذشت و در این هنگام سبزهها سر افراشته بود. کمکم گرسنگان به سبزهخواری پرداختند. به باغها ریخته گیاههای خوردنی بهویژه یونجه را چیده میخوردند».
حالا فقط یونجه و علفهای بیابان را میخوردند؟ خیر. جواب پیشِ تاریخ است: «در آن دورانِ قحطی، بعضی از افراد مفلس از روی ناچاری و ناداری حتی مخلوط کاه و گل دیوارها را کنده و بعد از خیسکردن در آب، کاه آن را جدا نموده و میخوردند!»
عکسی مربوط به واقعه فتح تهران در دوره مشروطه
نتیجه مقاومت یک شهر
عاقبت کار چه شد؟ روسیه تزاری که در ایران منافع و قزاق داشت، وساطت کرد و قرار شد نیروهای دولتی از محاصره تبریز دست بردارند و نیروهای ارتش تحت امر روسیه که به بهانه حفاظت از جان اتباع خود در تبریز وارد ایران شده بودند وارد شهر شوند و راه ورود آذوقه به شهر باز شود. همین هم شد. مشروطهخواهان نیز پذیرفتند و اردیبهشت سال ۱۲۸۸ شمسی محاصره تمام شد. حالا نتیجه این مقاومت چه بود؟ پس از به توپ بستن مجلس، مشروطهخواهان و مردم شهرهای دیگر ایران با مقاومت تبریزیها جان گرفتند و امید و قوت یافتند و مشروطه نمُرد در ایران. سرانجام گروهی از مشروطهخوهان از شمال ایران و گیلان و گروهی دیگر از مرکز ایران و اصفهان راه افتادند به سمت پایتخت و تهران را فتح کردند و محمدعلی قاجار را از سلطنت خلع کردند و مشروطه و مجلس شورای ملی دوباره برقرار شد؛ تیرماه سال ۱۲۸۸ بود؛ یعنی یک سال پس از به توپ بستن مجلس و شروع مقاومت تبریزیها و حدود ۲ ماه پس از پایان محاصره تبریز.
مقاومت تبریز در دوره مشروطه به فتح تهران و خلع محمد علی قاجار از سلطنت و تبعید وی منجر شد
روایت یک قبرستان در تبریز
روایت مشروطه تمام شد؛ ولی روایت تبریز ماند؛ داغ دلها تازه بود. داستان مقاومت تبریز، فقط خوردن یونجه و علف بیابان نبود؛ خیلیها در محاصره تبریز از گرسنگی مردند و خیلیها در حالی که گرسنه بودند، جنگیدند و جان در راه مقاومت دادند. و این تبریزِ سرافراز قبرستانی داشت که معروف بود به «آش توکَن قبرستانی» که یعنی «قبرستان آش ریزنده» و بعدها در محل آن که داخل شهر افتاده بود، مدرسهای بنا شد.
حالا نام آش توکن از کجا آمده بود؟ باز هم جواب پیشِ تاریخ است و این تاریخ چقدر حرف دارد برای ایرانیها و چه حرفهایی: «مادری که فرزندش در اثر گرسنگی کشته شده بود، آشی میپزد و آن را به گورستانی که نوجوان مجاهدش در آنجا آرمیده بود، میبرد و ظرف آش را بر سر گور عزیزش میگذارد و گریان خطاب به گور او میگوید: نوجوان دلبندم برخیز! من به قول خود وفا نمودم و اولین غذایی را که پس از شکست محاصره آماده کردهام، بر سر مزار تو آوردهام. سپس آش را روی گور او میریزد. از آن پس این گورستان معروف به گورستان آش توکن میگردد... در گورستان آش توکن تنها یک مادر داغدیده نبود که آش روی قبر فرزندش ریخته، بلکه مادران داغدیده زیادی بودند که بعد از شکسته شدن محاصره تبریز و تهیه اولین غذا، آن را به روی قبر فرزند ناکامشان که در اثر گرسنگی جان داده بود، ریختند و دردهای خود را تازه کردند».
«اوژن فلاندن» نقاش، معمار، خاورشناس و سیاستمدار فرانسوی حوالی سال ۱۲۲۰ شمسی یعنی در دوران محمدشاه قاجار به ایران آمد و در روزگاری که دوربین عکاسی وجود نداشت از ایران نقاشی کرد و برای تاریخ به یادگار گذاشت.
«اوژن فلاندن» فرانسوی حدود ۱۸۰ سال پیش از شهرهای مختلف ایران دیدن کرد و هنگامی که به تهران رسید این شهر در برابر تبریز و اصفهان بهنظرش خیلی معمولی و خالی از شکوه و زیبایی آمد و نوشت: «تهران در واقع جایگاه زندانمانندی است برای عده بیشماری از افراد خاندان سلطنت که اغلب این زندانیان را برادران یا عموهای شاه تشکیل دادهاند». جمعیت تهران را هم حدود ۱۰۰ هزار نفر تخمین زد که بهنظر زیادی تخمین زده و حدود ۶۰ هزار نفر درستتر است و درباره امکانات تهران هم در حاشیه سفرنامهاش نوشته است: «شش هفت باب مسجد، سه یا چهار مدرسه، یکصد حمام و نزدیک به یکصد باب کاروانسرا، تعدادی دکان بدقواره و کثیف و دیواری طولانی با آجرهای زردرنگ در دور تا دور شهر، با شش دروازه». از میان نقاشیها و در واقع طراحیهایش از اماکن و ابنیه تهران نیز از همه جالبتر آنهایی است که نمایی کلی از گذرگاهها در تهران را نشان میدهد.
تعدادی از نقاشیهای «اوژن فلاندن» از تهران را ببینید که از «تاریخ معاصر تهران» و «طهران قدیم» و اینحرفها قدیمیتر است و میرود پیش از عکاسی و پیش از مدرنیسم و حتی پیش از ناصرالدین شاه.
چشمه علی شهرری
سنگنگاره چشمه علی شهرری
میدان ارگ
دروازه شمیران
نمایی از یک گذرگاه در تهران
گذرگاهی در تهران
اول اشتباهات رایج درباره قلیان را بخوانید
1. به علت عبور دود قلیان از آب، سموم آن گرفته می شود: دقیقا برعکس؛ آن آبی که توی شیشه قلیان هست، نه تنها این کار را نمی کند؛ بلکه باعث می شود چسبندگی و رسوب مواد زاید در دستگاه تنفسی مان بیشتر شود و عوامل بیماری زا راحت تر در ریه هامان رسوب کند. درواقع، عبور دود از آب درون ظرف قلیان و مرطوب شدن مولکول های (CO) اثرات به مراتب مخرب تری نسبت به خشک بودن آن مواد بر بدن دارد.
2. اینکه می گویند خطر یک وعده قلیان از خطر یک پاکت سیگار بیشتر است، اغراق آمیز است: اصلا اغراق نیست! حساب، حساب دو دوتا چهارتا است. سرتاپای سوختن یک سیگار مگر چقدر طول می کشد؟ حداکثر 10 دقیقه. توی این 10 دقیقه مگر چند پُک می شود به سیگار زد؟ حداکثر 10 تا 12 پک، یعنی تقریبا 70 سی سی دود. حالا این را مقایسه کنید با قلیان که عمرش لااقل 1 ساعت است و با هر پک آن تقریبا 500 سی سی دود می خوریم- آن هم چه دودی- دودی که علاوه بر عوامل بیماری زای دود سیگار، مونوکسید کربن هم دارد.
بنابراین اینکه می گویند خطر یک ساعت قلیان از خطر یک پاکت سیگار بیشتر است، نه شوخی است، نه مبالغه. این قلیان های میوه ای و جوان پسند هم که دیگر نگو و نپرس. توتون های این قلیان های مد روز علاوه بر همه بدی هایشان، یک بدی دیگر هم دارند، فقط به خاطر آن مواد افزودنی که کارشان تامین طعم و بوی میوه است و می تواند زمینه را برای بروز حساسیت های تنفسی و پوستی مهیا کند. در بسیاری از موارد، قلیان باعث نمایان شدن علایم آسم خفته در بیماران شده و بیماری خاموش آنها را شعله ور کرده است.
3. اگر کنار قلیانی ها بنشینید اما خودتان قلیان نکشید، خطری تهدیدتان نمی کند: نه، شما هم در خطرید! دود دست دوم تولیدشده از قلیان، مخلوطی از تنباکو و دود مواد سوختنی است و بنابراین خطر جدی تری برای افراد غیرسیگاری محسوب می شود. یک وعده یک ساعته قلیان باعث استنشاق دودی معادل 100 تا 200 نخ سیگار می شود.
منابع حرارتی برای سوزاندن تنباکو، مثل چوب نیم سوز یا زغال چوب، نیز مخاطرات سلامت را افزایش می دهند؛ چون این سوخت ها هنگام اشتعال، سموم خاص خودشان را تولید می کنند که شامل مقادیر بالایی از مونوکسید کربن، آهن ها و مواد شیمایی سرطان زا است. ضمنان اشتراک قطعه دهانی قلیان ها هم خطری جدی برای انتقال بیماری های واگیردار مانند سل، هپاتیت، زگیل و تبخال است.
4. پس چرا من که قلیان می کشم، دچار هیچ کدام از این مشکلات نشده ام: چون عوارض ناشی از مصرف قلیان دیر ظهور می کند. سموم داخل توتون و تنباکو یک حالت تجمعی پیدا می کنند و وقتی سطح سرمی شان از یک حد معینی بالاتر رفت، باعث بروز اختلال در شیوه تنفس، تعداد تنفس و تست های تنفسی می شوند. در نتیجه، فرد علاوه بر اینکه دچار انسداد مزمن ریوی می شود، مشکل آسم نیز به مشکلاتش اضافه می شود و برای کنترل بیماری اش نیاز به اقدامات درمانی جدی پیدا می کند.
تاریخچه پیدایش قلیان و....
قَلیان، نام یک ابزار تدخین تنباکو است که با عبور دود از آب برای خنک کردن و تصفیه دود تنباکو، آن را به ریه فرو میبرند.
نام قلیان در زبان های مختلف به طور عمده از 2 منشا هندی و ایرانی گرفته شده است. در هند و پاکستان، قلیان را «حقه» می نامند (به خاطر کلکی که در مصرف دود تنباکو زده می شود) و انگلیسی ها که بیشتر از هر کشور دیگری هند را استعمار کرده اند، به قلیان می گویند «Hookah» که صورت فرنگی شده همان «حقه» است.
به جز زبان هندی و انگلیسی، اسامی قلیان در سایر زبان ها از لغاتی فارسی گرفته شده است. در مصر و کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس به آن می گویند «شیشه» و در ترکیه و عراق و سوریه و لبنان و فرانسه و سایر کشورهای اروپایی می گویند «نارگیله» که از شکل قلیان های مسافرتی عهد صفوی که نارگیلی توخالی به جای کوزه داشتند، آمده است. ظاهرا خود کلمه قلیان هم به صدای قل قل آب درون کوزه قلیان اشاره دارد.
اولین بار ابوالفتح گیلانی (متوفی ۱۵۸۸) پزشک ایرانیِ دربار اکبر اول، سلطان مغول هند بود که دود تنباکو را از یک ظرف آب عبور داد تا آن را خالصتر و سرد نماید و از این طریق قلیان که در شبه قاره به حقّه معروف است را ابداع نمود.
این ابزار در خاورمیانه، آسیای مرکزی و شمال آفریقا متداول است. بنابر شواهد موجود، قلیان از ایران به سایر نقاط جهان ازجمله هند و مصر راه یافت.
قلیان به صورت سنّتی از چندین جز تشکیل شده که در دانشنامه ایرانیها چنین ذکر شدهاست.
• بادگیر (در فضای باز)
• سر قلیان، آتشدان؛ محل قرارگیری تنباکو و زغال.
• میانه که میتواند فلزی باشد یا از چوب ساخته شده باشد.
• میلاب
• نی پیچ یا شلنگ
• کوزه (یا قُلک) که منبع آب است و میتواند به اشکال مختلف باشد از جمله به شکل نارگیل، یا به شکل ساده. جنس آن نیز میتواند فلز، سفال، شیشه یا کریستال یا برنج باشد.
• تنباکو میوه و آب
هنگام مکش مصرفکننده از نِی قلیان، با کم شدن فشار هوای بالای ظرف آب، دود حاصل از سوختن تنباکو به داخل آب کشیده میشود و به سمت نی یا شلنگ قلیان و در نهایت از آن خارج میشود. این مکانیزم به نوعی مکانیک سیالات است.
تاریخچه قلیان
وقتی کریستف کلمب در اکتبر 1492 وارد جزیره کوبا شد، بیشتر از هر چیز دیگری از دودی که از سر چوب های بلند بومیان این جزیره بیرون می آمد، متعجب شد. کریستف کلمب نمی دانست که منشا آن دود، تنباکوست. نمی دانست که سرخ پوست ها از تنباکو برای مصارف دارویی استفاده می کنند. نمی دانست که سرخ پوست ها چطور با چپق های بسیار بلندشان خواص مضر دود تنباکو را می گیرند. او می خواست هرچه سریع تر طلاهای این سرزمین جدید را (که به گمانش هند بود) به جیب بزند و حتی این را هم نمی دانست که تنباکویی که با خود می بَرَد، نفرینی سرخ پوستی خواهدشد و 44 نوع سرطان را با خودش وارد لوله سیگار، پیپ و قلیان خواهدکرد.
در مورد منشا پیدایش قلیان، حدس های مختلفی زده می شود. بعضی گفته اند سرخ پوستان داکوتای جنوبی برای اولین بار از روش عبور دادن دود از میان آب استفاده کرده اند. ایرانی ها، هندی ها، مصری ها و اهالی ترکیه هم هرکدام متهم اند که آنها بوده اند که اولین بار این روش استعمال دخانیات را آموزش و اشاعه داده اند.
ژان شاردن، سیاح فرانسوی، در سفرنامه اش به این نکته اشاره کرده است: «طرز تهیه توتون در ایران برای ممالک ما مجهول می باشد و دود کردن این نبات در ایران و هندوستان اصول کاملا خاصی دارد... مردمان مغرب زمین چنان که معلوم است به طریق مختلف توتون و تنباکو را استعمال می کنند، دود می کنند، برگ برگ می جوند، به شکل گرد مصرف می کنند و بعضی از اقوام مانند پرتغالی ها مدام بینی خود را با آن پر می کنند (انفیه می کشند) اما خلق های مشرق زمین، توتون و تنباکو را فقط دود می کنند، دود را از تُنگ آبی عبور می دهند که اسم این گونه چپق ها قلیان است...»
تاریخچه تحریم قلیان
در میان شاهان ایرانی، شاه عباس نمونه شاخصی بود که تلاش کرد جلوی رواج قلیان را بگیرد. معروف است که یک بار دستور داد سر قلیان رجال دربار را از پِهِن خشک شده اسب پر کنند و به مجلس بیاورند و بعد، از رجال دربارش پرسید: «ببینید، این تنباکو را که والی همدان برای من فرستاده و مدعی است بهترین تنباکوی دنیاست، چطور است؟» و چون همه رجال به تحسین و تعریف از مرغوبیت تنباکوی والی همدان پرداختند، شاه بزرگ صفوی گفت: «مرده شوی چیزی را ببرد که نمی توان آن را از پهن تشخیص داد!»
نوشته اند که وقتی شاه عباس شنید که عده ای از لشگریانش سلاح خود را فروخته اند و تنباکو خریده اند چنان برآشفت که دستور دارد تُجاری را که به اردوی لشگر تنباکو فروخته اند، یک جا با تنباکویشان بسوزانند و پس از آن، بینی و لب هر سربازی را که قلیان می کشد، ببرند! اما این ممنوعیت ها با مرگ شاه عباس از میان رفت و شاهان بعد از او غالبا قلیان کش از آب درآمدند؛ مخصوصا ناصرالدین شاه که دستور داد تصویرش روشی روی کوزه قلیان ها حک شود.
با این حال، مشهورترین تحریم قلیان در تاریخ ایران در دوران سلطنت ناصرالدین شاه اتفاق افتاد؛ زمانی که پس از اعطای امتیاز صنعت تنباکوی ایران به شرکت ژر انگلستان، میرزای شیرازی (مرجعیت وقت شیعه در نجف) در حکم یک خطی اش نوشت: «الیوم استعمال توتون و تنباکو بای نحو کان در حکم محاربه با مام زمان (عج) است» و خبر به تهران رسید و حتی در دربار شاه نیز همه از این حکم پیروی کردند و ناصرالدین شاه وقتی فهمید که حتی همسرانش هم قلیان شکسته اند، چاره ای جز تسلیم ندید.
سه نفری که ۴۸ ساعت لشکر متفقین را پشت مرزهای ایران نگه داشتند
ماجرای شهدای مرزبانی شهریور ۱۳۲۰ و واکنش فرمانده شوروی وقتی فهمید فقط با سه نفر میجنگیدند.
لب مرز بودن حس غریبی به انسان دست میدهد. باورش سخت است کمی آن طرفتر دیگر این آب و خاک و هوا از آن تو نیست. چقدر فرق دارد با آن نقشههایی که روی کاغذ سالها در مدرسه به خاطر میسپاری. اینجا چیزی فراتر از همه سرزمین مادریت در سینهات جمع میشود. اینجا مادر زمین آههای جانگدازی میکشد و از انسانها و رشادتها و خونهای بر زمین ریختهای سخن میگوید که تو را به درازای تاریخ در آغوش کشیدهاند تا بمانی و زندگی کنی.
ساعت ۴ صبح روز سوم شهریورماه سال ۱۳۲۰ به سرجوخه ملک محمدی در پاسگاه مرزبانی جلفا در آذربایجانشرقی خبر میدهند لشکری عظیم از ارتش سرخ شوروی به سوی مرز میآید و قصد دارد از «پل آهنی» گذشته و وارد کشور شود.
سرجوخه خبر را به تبریز مخابره میکند و از آنجا هم به تهران. از پایتخت دستور میآید که پادگان را تخلیه کنید و بدون هیچ مقاومتی اجازه ورود ارتش شوروی را بدهید.
سرجوخه جسور خطاب به سربازانش میگوید: «هرکسی میخواهد، برگردد. من اینجا میمانم. میخواهم از کشور مقابل اجنبیها دفاع کنم.»
ملک محمدی همراه با سرباز عبدالله شهریاری، سیدمحمد رایی هاشمی و سرباز دیگری هم قسم میشوند و میمانند.
هنگامی که نخستین نفربر شوروی قصد عبور از پل آهنی را دارد سرباز شهریاری به سوی راننده آن شلیک میکند و سرباز روس را از پای درمیآورد. درگیری سنگینی بین نیروهای کاملاً مسلح ارتش شوروی و سرجوخه و ۳ سربازش در میگیرد.
این درگیری به گفته شاهدان ماجرا که مشروح آن در اسناد آکادمی نظامی روسیه هم موجود است ۴۸ ساعت به طول میانجامد و در نهایت سرجوخه محمدی همراه با دو سرباز دیگرش عبدالله شهریاری و سید محمد رایی هاشمی زیر آتش شدید توپخانه لشکر ۴۷ شوروی به شهادت میرسند.
نفر چهارم برای رساندن خبر ورود لشکر ۴۷ به دستور سرجوخه ملک محمدی ساعتی پیش از شهادت همرزمانش بسوی تبریز رفته بود.
سرلشکر نوویکف، فرمانده لشکر ۴۷ شوروی وقتی متوجه میشود که سربازان ایرانی کشته شدهاند از پل آهنی عبور میکند و وارد خاک کشور میشود.
او وقتی فهمید ۴۸ ساعت است که تنها با ۳ سرباز جنگیده به نشانه احترام یکی از درجههایش را از روی دوشش باز کرد و روی سینه سرجوخه محمدی گذاشت و از چوپانی خواست ۳ سرباز شجاع را به شیوه مسلمانان کنار پل آهنی دفن کند.
تدفین این ۳ سرباز بهخاطر وطنپرستیشان با تشریفات نظامی از سوی لشکر ۴۷ ارتش دشمن صورت گرفت. بر روی سنگ آرامگاه هر سه نوشته شده است : آرامگاه ژاندارم شهید ...، که در شهریور ماه ۱۳۲۰ در راه انجام وظیفه در مقابل مهاجمین ایستادگی و به شهادت رسیده است.
جالب است بدانیم در سال ۹۴ کتابی با عنوان تا آخرین فشنگ (رمانی براساس واقعیت) : داستان مقاومت چهل و هشت ساعته سه سرباز ایرانی در مقابل لشکر چهل و هفتم اتحاد جماهیر شوروی در حمله سوم شهریور سال ۱۳۲۰ به قلم مهدی شیرزادی به رشته تحریر درآمد.