گروه انسانهای سبز: غیر سیاسی، دولتی، مذهبی و قومی " غرامت جنگ حق ماست "

هدف: اعتراض به فقر، بی عدالتی، تبعیض انسانی، جنگ، کشتار انسانهای بیگناه و گسترش فعالیتهای انساندوستانه، تاریخی و زیست محیطی

گروه انسانهای سبز: غیر سیاسی، دولتی، مذهبی و قومی " غرامت جنگ حق ماست "

هدف: اعتراض به فقر، بی عدالتی، تبعیض انسانی، جنگ، کشتار انسانهای بیگناه و گسترش فعالیتهای انساندوستانه، تاریخی و زیست محیطی

هفت آبان روز فراملی کوروش هخامنشی فرخنده باد

جهت مشاهده با کیفیت بالاتر روی تصویر کلیک نمایید

زندگینامه  تصویری کوروش هخامنشی  قسمت اول

زندگینامه  تصویری کوروش هخامنشی  قسمت دوم
سند روز کوروش بزرگ (هفتم آبان) چیست؟
چکیده نوشتار:
بر اساس یک کتیبه باستانی معتبر که «رویدادنامه نبونئید» نام گرفته، در روز سوم ماه اَرَخسمنو بابلی مصادف با ۷ آبان (29 اکتبر)، کوروش بزرگ پس از ورود به شهر بابل، با استقبال با شکوه مردم روبرو شد. در واقع این روز نه زادروز کوروش بزرگ است و نه روز فتح بابل، بلکه سپاهیان ایرانی در روز 20 مهر، شهر را بدون جنگ فتح کرده بودند و خود کوروش بزرگ در ۷ آبان وارد بابل شد. پس از این رویداد تحولات انسان‌دوستانه در سطح جهان رخ داد و می‌توان این روز را نقطه عطفی در تاریخ بشر دانست. هفتم آبان در زمان اعتراض به آبگیری سد سیوند مورد توجه عمومی قرار گرفت و از آن زمان تا کنون، به صورت مردمی گرامی داشته می‌شود. با وجود درخواست‌های فراوان برای ثبت رسمی این روز، هیچگاه حکومت جمهوری اسلامی هفتم آبان را در تقویم رسمی ثبت نکرد و حتی از تجمع مردمی در کنار آرامگاه کوروش بزرگ در پاسارگاد جلوگیری کرد. برخلاف تبلیغات کوروش‌ستیزان، مطرح شدن این روز ربطی به یهودیان نداشته است و کنشگران ایرانی که به مردم سالاری اعتقاد داشتند بیشترین نقش را در شناساندن این روز داشتند.
نویسنده‌ها: مجید خالقیان، کوروش شهرکی
با آنکه کوروش‌ستیزان با نشر اکاذیب به دنبال ایجاد شبهه درباره روز بزرگداشت کوروش بزرگ یعنی هفتم آبان هستند، اما استادان و پژوهشگران تاریخ، هفتم آبان را از روزهای معتبر تاریخی می دانند.
این روز، روز ورود صلح جویانه کوروش بزرگ به بابل و استقبال با شکوه مردم از این پادشاه خوشنام است. بر اساس یک کتیبه باستانی معتبر که «رویدادنامه نبونئید» نام گرفته، در 29 اکتبر سال 539 پیش از میلاد مصادف با هفتم آبان، کوروش بزرگ پس از ورود به شهر بابل، با استقبال با شکوه مردم روبرو شد (رویدادنامه نبونئید، ستون ۳، بند ۱۸ و ۱۹).
در واقع این روز نه زادروز کوروش بزرگ است و نه روز فتح بابل، بلکه سپاهیان ایرانی در روز 20 مهر، شهر را بدون جنگ فتح کرده بودند و خود کوروش در هفتم آبان وارد بابل شد.
دکتر عبدالمجید ارفعی یکی از معتبر ترین گزارش‌ها از این کتیبه باستانی را ارائه داده است. در این کتیبه می‌خوانیم:
در ماه اَرَخسمنو (Arahsamnu=ماه هشتم)، روز سوم (=هفتم آبان ماه) کوروش به بابل اندر آمد. شاخه‌های سبز در برابر (=زیر پای او) گسترده شد (ارفعی، 1389: ص 14).
درباره اینکه ایده این روز به عنوان بزرگداشت کوروش بزرگ را چه کسانی مطرح کردند در روزنامه شرق اینچنین آمده است:
در سال ۱۳۸۴ که بحث آبگیری سد سیوند مطرح شد، شماری از ملی‌گرایان و باستان‌شناسان در ایران، از جمله دکتر پرویز ورجاوند با همراهی برخی افراد دیگر کمیته‌ای را به نام «کمیته نجات پاسارگاد» با هدف جلوگیری از آبگیری سد سیوند راه‌اندازی کردند… جمع پیش‌گفته برای جلب توجه دنیا به پاسارگاد و خطر آبگیری، در سال ۱۳۸۴ هفتم آبان را «روز کوروش بزرگ» نامیدند (نسب‌عبداللهی، ۱۳۹۶).
با توجه به طیف فکری این تلاشگران باید گفت کنشگران ایرانی که به مردم سالاری اعتقاد داشتند بیشترین نقش را در شناساندن این روز داشتند.
گفته‌هایی هم حاکی از آن است که انوشیروان کیهانی زاده در معرفی این روز نقش فعالی ایفا کرده است.
به هر حال این روز را هر کس و هر گروهی پیشنهاد داده باشد، بهترین انتخاب برای روز بزرگداشت کوروش بزرگ است چرا که این روز را می‌توان نقطه‌ی عطفی در تاریخ جهان دانست که در ادامه بیشتر توضیح می‌‌دهیم.
هفتم آبان، روزی که دنیا دگرگون شد
می‌دانیم که پس از فتح صلح جویانه بابل، تحولات زیادی در سطح جهان رخ داد و استوانه کوروش بزرگ که به عنوان نخستین منشور حقوق بشر شناخته می‌شود، نگاشته شد. کوروش بر خلاف فرمانروایان آن عصر که وقتی شهری را فتح می‌کردند کتیبه‌هایی درباره قتل عام مردم می نگاشتند، کتیبه‌ای درباره احترام به انسان‌ها نگاشت و با تسامح دینی خود، منطقه را در صلح قرار داد که کمابیش این صلح و امنیت در دوران هخامنشیان پایدار ماند. ارتباط میان شرق و غرب عالم به وجود آمد و از آن دوران به بعد می‌بینیم که فیلسوفان بسیار بزرگی در یونان باستان ظهور کردند.
همانطور که استادان برجسته کشور یعنی دکتر میرجلال‌الدّین کزّازی، دکتر اصغر دادبه، دکتر ناصر تکمیل‌همایون و دکتر حکمت‌الله ملاصالحی در نامه‌ای به حسن روحانی، رئیس وقت بر این موضوع تاکید کردند. در این نامه اینچنین آمده است
نزدیک به یک دهه است که هفتم آبان‌ماه از سوی دوستداران ایران در سراسر جهان به یاد روز صدور منشور حقوق بشر کورش بزرگ پس از آزادسازی بابل، که نقطه‌ی عطفی در تاریخ جهان به شمار می‌رود، به‌گونه‌ای خودجوش «روز کوروش» نامیده شده است (ن.ک: نامه چهار تن از اساتید برجسته دانشگاه به رئیس جمهور در باره روز کورش)
به راستی همین نامه استادان برجسته کشور، اعتبار تاریخی این روز در نزد استادان و پژوهشگران را روشن می‌سازد. 
تلاش‌ها برای ثبت رسمی هفتم آبان
برای ثبت رسمی هفتم آبان تلاش های زیادی صورت گرفته است ولی هیچگاه حکومت جمهوری اسلامی هفتم آبان را در تقویم رسمی ثبت نکرد. از جمله این تلاش‌ها می‌توان به تلاش‌های دانشگاهیان اشاره کرد. همواره استادان، دانشجویان و دانشگاهیان احترام ویژه‌ای برای این روز قائل بودند و چندین و چند همایش دانشجویی برای گرامیداشت این روز برگزار شده است. از جمله می‌توان به همایش‌های دانشجویی دانشگاه تهران اشاره کرد.
در هفتم آبان سال ۱۳۹۲ همایشی با عنوان یادبود استوانه کورش توسط انجمن علمی دانشجویان تاریخ دانشگاه تهران در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران برگزار شد که درخواست ثبت روز کوروش در تقویم ملی ایران مطرح شد.
استادان برجسته ای همچون دکتر شاهرخ رزمجو، دکتر روزبه زرین کوب و دکتر محمدتقی ایمان‌پور در این همایش سخنرانی کردند که حضور این استادان برجسته نشان دهنده اعتبار این روز در نزد دانشگاهیان است.
ماکتی از آرامگاه کوروش بزرگ که به صورت موقتی و به بهانه هفتم آبان در سال 1392 در دانشگاه تهران قرار گرفت (ایسنا، ۷ آبان ۱۳۹۲).
چنین درخواستی پیش از این در همایش دیگری با همین موضوع و در آبان ماه سال 1390 مطرح شد. در این همایش هم استادانی چون دکتر حکمت‌الله ملاصالحی، دکتر ژاله آموزگار، دکتر عبدالمجید ارفعی و دکتر میرجلال‌الدّین کزّازی سخنرانی کردند.
متاسفانه تا کنون هیچ کدام از درخواست‌ها برای ثبت رسمی این روز مورد توجه مسئولین قرار نگرفته است و متأسفانه شاهد آن هستیم که برخی از رسانه‌های وابسته به نهادهای رسمی به دنبال جعلی نشان دادن این روز هستند! (درباره درخواست‌ها برای ثبت رسمی هفتم آبان، بیشتر بخوانید: سالها تلاش برای ثبت رسمی روز کوروش بزرگ).
شبهه افکنی کوروش‌ستیزان
با همه این اسناد و شواهد درباره هفتم آبان، کوروش‌ستیزان جوسازی زیادی علیه این روز انجام دادند. آنها همواره تلاش کردند که این روز را بدون سند معرفی کنند که یهودیان و صهیونیسم آن را رواج دادند. در صورتی که اسناد این روز ارزشمند ذکر شد و باید گفت یکی از معتبرترین روزهای تاریخی است.
اما آنها برای شبهه افکنی چند پرسش دیگر را هم مطرح می‌کنند. اول اینکه چرا حکومت پهلوی جشن‌های 2500 ساله را در هفتم آبان برگزار نکرد؟! جالب آنکه عدم برگزاری هفتم آبان در دوران پهلوی را دلیلی بر جعلی بودن این روز می دانند!!!! در هر حال در دوران پهلوی روز فتح بابل توسط سپاهیان کوروش یعنی 20 مهر مورد توجه قرار گرفت. اما در سال 1384 هنگام اعتراض به سد سیوند روز هفتم آبان یعنی روز ورود کوروش به بابل مورد توجه قرار گرفت و در نزد مردم جای گرفت.
(کوروش ستیزان می گویند چون محمدرضا پهلوی، جشن های 2500 ساله را در هفتم آبان برگزار نکرد پس هفتم آبان جعلی است!!!! در دوران پهلوی روز فتح بابل توسط سپاهیان کوروش یعنی بیستم مهر مورد توجه قرار گرفت. اما در سال 1384 هفتم آبان یعنی روز ورود کوروش بزرگ به بابل معرفی شد و با استقبال مردم روبرو شد.)
همچنین کوروش‌ستیزان بارها از شیوه تمسخر استفاده کردند و از آنجایی که مطالعه کافی ندارند، با زبانی بی ادبانه می‌گویند از کجا معلوم است روز سوم ماه ارخسمنو مصادف با هفتم آبان باشد؟! در پاسخ باید گفت با این گفته‌ها بی سوادی خود و عدم آشنایی با شیوه علمی تطبیق گاهشماری‌ها را آشکار می‌سازند. در واقع با توجه به اسناد فراوان بابلی، امروز می‌توان به راحتی روزهای گاهشماری بابلی را به گاهشماری میلادی و خورشیدی کنونی تبدیل کرد همانطور که روزهای گاهشماری قمری را می‌توان به گاهشماری خورشیدی کنونی تبدیل کرد.
حتی امروز وب سایت هایی وجود دارند که به راحتی روزهای گاهشماری بابلی باستان را به گاهشماری میلادی کنونی تبدیل می کنند و مشخص می شود که روز سوم ماه ارخسمنوی سال هفدهم پادشاهی نبونئید که کوروش وارد بابل شد، برابر با پنجشنبه، 29 اکتبر سال 539 پیش از میلاد است و آشکار است که 29 اکتبر برابر با هفتم آّبان ماه است.
روز سوم ماه ارخسمنوی سال هفدهم پادشاهی نبونئید که کوروش وارد بابل شد، برابر با پنجشنبه، 29 اکتبر (هفتم آبان) سال 539 پیش از میلاد است (وب سایت تبدیل گاهشماری بابلی به میلادی کنونی: Babylonian Calendar Converter (626 BCE to 75 CE))
بی ربطی روز کوروش بزرگ به یهودیان
تحریف آشکار دیگر ربط دادن روز کوروش بزرگ (هفتم آبان) به یهودیان است. متاسفانه برخی به دنبال این هستند که هر چیزی را به یهود و صهیونیسم ربط دهند و در گفته‌های خود هیچ سندی را ذکر نمی‌کنند.
دو اشکال اساسی در سخن کسانی که می‌خواهند هفتم آبان را به یهودیان ربط دهند وجود دارد: نخست شیوه گفتار این افراد است که داشتن مذهب یهود را همانند مرتکب شدن جرمی تلقی می‌کنند و بر خلاف اصول انسانی است. این رویکرد آنها باعث رنجش هم میهنان کلیمی ما شده است و نتیجه آن چیزی جز ایجاد تفرقه نیست.
اشکال دوم این است که از نظر تاریخی ادعای آنها قابل اثبات نیست که یهودیان دقیقا در روز هفتم آبان از بند بابل رها شده‌اند. بایسته است از مدعیان چنین مطلبی پرسید که چه سندی در دست دارند که گواهی بر آزاد سازی یهودیان درست در روز 29 اکتبر یا همان هفت آبان بدهد؟ و نکته دیگر آنکه آیا فقط یهودیان آزاد شدند؟
حتی در استوانه کوروش بزرگ اشاره مستقیمی به یهودیان نمی‌شود و در واقع رفتار کوروش بزرگ با یهودیان همان رفتاری بود که این پادشاه با سایر اقوام داشت؛ باید گفت که احترام به مذاهب در دوران هخامنشیان مختص قوم خاصی نبوده است.
آری در میان مردمان زیادی که آزاد شدند بخش کوچکی هم از قوم یهود بودند و اساسا در آن زمان قوم یهود قومی کم جمعیت بودند که چندان در نزد جهانیان شناخته شده نبودند که کوروش به آنها نگاه ویژه ای داشته باشد تا جایی که حتی نام آنها در استوانه کوروش بزرگ نیامده است.
در واقع مطرح شدن این روز هم ربطی به یهودیان نداشته است و اصلا روز هفتم آبان بر اساس منابع یهودی نیست! بلکه بر اساس منابع بابلی است. همانطور که گفته شد کنشگران ایرانی که به مردم سالاری اعتقاد داشتند بیشترین نقش را در شناساندن این روز داشتند.
ریشه کوروش‌ستیزی‌ها از کجاست؟
باید بررسی کرد که ریشه این کوروش‌ستیزی‌ها در ایران از کجاست؟ در طول این چند هزاران سال همواره کوروش بزرگ در منابع تاریخی بسیار خوشنام بوده است اما در قرون معاصر برخی با تحریف منابع تلاش کردند کوروش را بد نام کنند که البته موفق نبودند.
یکی از این گروه‌ها فرقه دموکرات پیشه وری، وابسته به شوروی سابق بود. در سال ۱۳۲۴ فریدون ابراهیمی دادستان آن فرقه مقاله‌ای بر ضد کوروش بزرگ نوشت و متاسفانه این اقدامات آغازی شد بر کوروش‌ستیزی در ایران تا جایی که این روزها برخی با ظاهر مذهبی همان گفته‌ها را تکرار می کنند و حتی بسط و گسترش می دهند.
فریدون ابراهیمی دادستان فرقه دموکرات پیشه وری که وابسته به شوروی سابق بود، مقاله ای بر ضد کوروش بزرگ نوشت و متاسفانه این اقدامات آغازی شد بر کوروش‌ستیزی در ایران (درباره مقاله فریدون ابراهیمی بخوانید: نقدی بر صحبت‌هایی که از آذربایجان نیست)
یهود ستیزی این اشخاص هم یادآور رویکرد نازیست ها در آلمان است.
واقعا تأسف آور است که اشخاصی با ظاهر مذهبی سخنان فرقه‌هایی که چندان میانه‌ای با اسلام نداشتند را تکرار می‌کنند و حتی  در راستای اهدافی که آنها داشتند، مطالب را بسط و گسترش می‌دهند.

گرمای تابستانی تهران و تخلیه نیمی از جمعیت!

روزگاری بود که نیمی از جمعیت تهران، تابستان‌ها به‌ دلیل گرمای هوا از پایتخت می‌رفتند و تهران تخلیه می‌شد رسما. آن روزگار، زیاد هم دور نبود و دوره قاجار بود و گویا فرار تهرانی‌ها به یک موضوع تکراری و عادی تبدیل شده بود.

«مری وولف شیل» همسر وزیرمختار انگلستان در اوایل دوره ناصری در خاطراتش در خردادماه سال ۱۲۲۹ شمسی چنین نوشته است: «با اینکه تهران در ارتفاع سه هزار پا از سطح دریا قرار دارد ولی تابش خورشید به‌قدری ایجاد گرما می‌کند که باید برای فرار از آن به مناطق کوهستانی پناه برد... تا ماه آینده نیز تقریبا نیمی از جمعیت تهران به‌همین‌ترتیب به ییلاق‌های دامنه کوه مهاجرت خواهد کرد تا از هوای نامطبوع تهران در امان باشند، چون پایتخت مملکت در این فصل به هیچ‌وجه قابل زندگی نیست».

جالب اینکه این ماجرای تخلیه تهران در سفرنامه‌ها و خاطرات دیگری مربوط به سراسر دوره قاجار ذکر شده است و یک‌نمونه اینکه «مادام کارلا سرنا» جهانگرد ایتالیایی در سال ۱۲۵۶ شمسی در سفرنامه‌اش نوشته است: «شهر تهران که در وسط دشتی بی‌آب و علف قرار گرفته است هیچ‌گونه سایبانی ندارد. چنارهایی که دلا واله سیاح ایتالیایی [در دوره صفویه] بدان‌ها اشاره می‌کند مدت‌هاست که از بین رفته‌اند. جمعیت فعلی تهران در تابستان تقریبا هشتاد هزار نفر و در زمستان دویست هزار نفر است. اما این تخمین قطعی نیست و مانند همه نواحی مشرق‌زمین دستیابی به اطلاعاتی دقیق در این موارد دشوار است».

البته وی زیبایی منظره و کوه‌های اطراف تهران را هم ستوده و نوشته است: «تهران از شهرهای بسیار زیبای ایران است. مساجد و حمام‌ها و میدان‌های عمومی و کاروانسراها و بازارهایی دارد. منظره اطراف تهران وسیع است. سلسله جبال البرز با قله‌هایی که دماوند بر همه آن‌ها مسلط است در اطراف شهر محدوده‌ای شکوهمند را با شعاعی بسیار وسیع به وجود آورده است». 

تبریزی‌ها یونجه خوردند اما مقاومت کردند

/ ماجرای قبرستان «آش توکَن» تبریز چه بود؟

در نخستین روزهای تیرماه سال ۱۲۸۷ شمسی ایرانی‌ها خبرهای حیرت‌آوری شنیدند و دانستند که تبریز ننشسته است و نترسیده است و برخاسته است و جلوی استبداد به قیمت جان، مقاومت می‌کند؛ آن‌سال، تبریز حکایتی شنیدنی داشت برای تاریخ!

ستارخان و باقرخان در میان مشروطه‌خواهان تبریزی

چرا خبر مقاومت تبریز حیرت‌آور بود؟ ۲ تیر ماه آن‌سال روز تلخی بود برای ایران؛ مجلس را محمدعلی قاجار به توپ بست و اغلب سران مشروطه را دستگیر کرد و کُشت و باقی مشروطه‌طلبان هم از تهران رفتند یا به سفارتخانه‌ها پناهنده شدند برای حفظ جانشان یا مخفی شدند یک‌گوشه‌ای از ناکجا. در روزهای بعد هم همه گمان می‌کردند و به چشم می‌دیدند شاه قاجار بساط مشروطه را برچیده است و ترس را حاکم کرده است و صدای مشروطه‌خواهان خاموش شده است.

وضعیت به‌گونه‌ای بود که میرزا اسماعیل خان ممتازالدوله، رئیس مجلس شورای ملی گریخته بود به اروپا و پناهنده شده بود به فرانسه. نیروهای وفادار به شاه قاجار نیز افتاده بودند دنبال مخالفانش و خانه‌ به‌ خانه می‌گشتند و بلوایی بود در تهران و شهرهای بزرگ؛ هنگامه تسویه حساب بود با این گروه نوخاسته که اقتدار و منافع قاجار را تهدید کرده بودند. همین‌موقع بود که خبر رسید تبریزی‌ها از جان گذشته‌اند و شاهکار کرده‌اند و حکومت مشروطه برپا کرده‌اند. تبریزی‌ها دلش را داشتند و آدمش را هم داشتند؛ ستارخان و باقرخان.

یونجه هم کم بود!

تبریزی‌ها چه کردند که در تاریخ ماند و شد یکی از مهم‌ترین رخدادهای نهضت مشروطه؟ نیروهای دولتی با ارتشی ۳۰ هزار نفری رفتند برای سرکوب قیام تبریز و جنگ و درگیری شد و شکست خوردند و عقب نشستند و شهر را محاصره کردند، ولی تبریزی‌ها تسلیم نشدند که نشدند و مقاومت کردند. چقدر؟ ۱۱ ماه. چگونه؟ دولتی‌ها با محاصره شهر راه ورود آذوقه را به تبریز بستند و بعد از چند ماه در اواخر سال، گرسنگی آمد و زمستان که به پایان نزدیک شد و بوی بهار آمد، مردم علف می‌خوردند.

«حسن تقی‌زاده» روزهای گرسنگی در تبریز را چنین روایت می‌کند: «نانوایی‌ها بسته شد و غله و حبوبات و غیره نایاب شده؛ به‌ حدی که کم‌کم دیگر مردم بی‌غذا می‌ماندند و به‌تدریج می‌مردند و از گرسنگی در کوچه و خیابان‌ها می‌افتادند» و روایت مفصل‌تر: «با بسته‌شدن راه تبریز و جلفا که آخرین راهِ باز بود، محاصره شهر از طرف قوای شاه کامل گردید و چهار ماه بیش‌تر این حالت محاصره دوام یافت... و گرسنگی و قحطی بسیار شدید و هولناکی روی داد که مردم فقیر در کوچه‌ها می‌مردند... در همسایگی خانه ما تاجری مشروطه‌طلب بود، یک روز گفت که در کوچه خودمان دیدم شخص فقیری را که نشسته و یونجه می‌خورد. در آن اوقات غالب مردم یونجه می‌خوردند و آن هم به آسانی و وفور به‌دست نمی‌آمد. از وی پرسیدم که داداش چه می‌کنی؟ گفت: حاجی آقا یونجه می‌خوریم و اگر یونجه هم تمام شد برگ درخت‌ها را می‌خوریم و اگر آن هم تمام شد پوست درخت را می‌خوریم و دمار از روزگار محمدعلی‌شاه درمی‌آوریم».

عکسی از تجمع مشروطه‌خواهان در تبریز

مثل مشهور تبریزی‌ها

این یونجه‌خوری برای آزادگی و عزت و مقاومت را که همسایه تقی‌زاده برایش تعریف کرده بود آن‌قدر رواج داشت که پیرمردان و پیرزنان تبریزی چند دهه برای فرزندان و نوه‌ها و نتیجه‌هایشان تعریف کرده‌اند. تبریزی‌ها حتی مثلی هم دارند که می‌گوید: «یونجه یئیب، مشروطه آلمیشیق»؛ یعنی «یونجه خوردیم، مشروطه گرفتیم». «احمد کسروی» نیز در کتاب «تاریخ مشروطه ایران» چنین روایت کرده است: «کسانی با رخساره‌های کبود پژمرده و چشم‌های فرورفته دیده می‌شدند. چنان که گفته‌ایم هوا امسال به خوشی می‌گذشت و در این هنگام سبزه‌ها سر افراشته بود. کم‌کم گرسنگان به سبزه‌خواری پرداختند. به باغ‌ها ریخته گیاه‌های خوردنی به‌ویژه یونجه را چیده می‌خوردند».

حالا فقط یونجه و علف‌های بیابان را می‌خوردند؟ خیر. جواب پیشِ تاریخ است: «در آن دورانِ قحطی، بعضی از افراد مفلس از روی ناچاری و ناداری حتی مخلوط کاه و گل دیوارها را کنده و بعد از خیس‌کردن در آب، کاه آن را جدا نموده و می‌خوردند!»

عکسی مربوط به واقعه فتح تهران در دوره مشروطه

نتیجه مقاومت یک شهر

عاقبت کار چه شد؟ روسیه تزاری که در ایران منافع و قزاق داشت، وساطت کرد و قرار شد نیروهای دولتی از محاصره تبریز دست بردارند و نیروهای ارتش تحت امر روسیه که به‌ بهانه حفاظت از جان اتباع خود در تبریز وارد ایران شده بودند وارد شهر شوند و راه ورود آذوقه به شهر باز شود. همین هم شد. مشروطه‌خواهان نیز پذیرفتند و اردیبهشت سال ۱۲۸۸ شمسی محاصره تمام شد. حالا نتیجه این مقاومت چه بود؟ پس از به توپ‌ بستن مجلس، مشروطه‌خواهان و مردم شهرهای دیگر ایران با مقاومت تبریزی‌ها جان گرفتند و امید و قوت یافتند و مشروطه نمُرد در ایران. سرانجام گروهی از مشروطه‌خوهان از شمال ایران و گیلان و گروهی دیگر از مرکز ایران و اصفهان راه افتادند به سمت پایتخت و تهران را فتح کردند و محمدعلی قاجار را از سلطنت خلع کردند و مشروطه و مجلس شورای ملی دوباره برقرار شد؛ تیرماه سال ۱۲۸۸ بود؛ یعنی یک‌ سال پس از به توپ بستن مجلس و شروع مقاومت تبریزی‌ها و حدود ۲ ماه پس از پایان محاصره تبریز.

مقاومت تبریز در دوره مشروطه به فتح تهران و خلع محمد علی قاجار از سلطنت و تبعید وی منجر شد

روایت یک قبرستان در تبریز


روایت مشروطه تمام شد؛ ولی روایت تبریز ماند؛ داغ دل‌ها تازه بود. داستان مقاومت تبریز، فقط خوردن یونجه و علف بیابان نبود؛ خیلی‌ها در محاصره تبریز از گرسنگی مردند و خیلی‌ها در حالی که گرسنه بودند، جنگیدند و جان در راه مقاومت دادند. و این تبریزِ سرافراز قبرستانی داشت که معروف بود به «آش توکَن قبرستانی» که یعنی «قبرستان آش ریزنده» و بعدها در محل آن که داخل شهر افتاده بود، مدرسه‌ای بنا شد.


حالا نام آش توکن از کجا آمده بود؟ باز هم جواب پیشِ تاریخ است و این تاریخ چقدر حرف دارد برای ایرانی‌ها و چه حرف‌هایی: «مادری که فرزندش در اثر گرسنگی کشته شده بود، آشی می‌پزد و آن را به گورستانی که نوجوان مجاهدش در آن‌جا آرمیده بود، می‌برد و ظرف آش را بر سر گور عزیزش می‌گذارد و گریان خطاب به گور او می‌گوید: نوجوان دلبندم برخیز! من به قول خود وفا نمودم و اولین غذایی را که پس از شکست محاصره آماده کرده‌ام، بر سر مزار تو آورده‌ام. سپس آش را روی گور او می‌ریزد. از آن پس این گورستان معروف به گورستان آش توکن می‌گردد... در گورستان آش توکن تنها یک مادر داغدیده نبود که آش روی قبر فرزندش ریخته، بلکه مادران داغدیده زیادی بودند که بعد از شکسته‌ شدن محاصره تبریز و تهیه اولین غذا، آن را به روی قبر فرزند ناکامشان که در اثر گرسنگی جان داده بود، ریختند و دردهای خود را تازه کردند».

وقتی دوربین عکاسی نبود، پایتخت این شکلی بود

«اوژن فلاندن» نقاش، معمار، خاورشناس و سیاستمدار فرانسوی حوالی سال ۱۲۲۰ شمسی یعنی در دوران محمدشاه قاجار به ایران آمد و در روزگاری که دوربین عکاسی وجود نداشت از ایران نقاشی کرد و برای تاریخ به یادگار گذاشت.

«اوژن فلاندن» فرانسوی حدود ۱۸۰ سال پیش از شهرهای مختلف ایران دیدن کرد و هنگامی که به تهران رسید این شهر در برابر تبریز و اصفهان به‌نظرش خیلی معمولی و خالی از شکوه و زیبایی آمد و نوشت: «تهران در واقع جایگاه زندان‌‌مانندی است برای عده بی‌شماری از افراد خاندان سلطنت که اغلب این زندانیان را برادران یا عموهای شاه تشکیل داده‌اند». جمعیت تهران را هم حدود ۱۰۰ هزار نفر تخمین زد که به‌نظر زیادی تخمین زده و حدود ۶۰ هزار نفر درست‌تر است و درباره امکانات تهران هم در حاشیه سفرنامه‌اش نوشته است: «شش هفت باب مسجد، سه یا چهار مدرسه، یک‌صد حمام و نزدیک به یک‌صد باب کاروانسرا، تعدادی دکان بدقواره و کثیف و دیواری طولانی با آجرهای زردرنگ در دور تا دور شهر، با شش دروازه». از میان نقاشی‌ها و در واقع طراحی‌هایش از اماکن و ابنیه تهران نیز از همه جالب‌تر آنهایی است که نمایی کلی از گذرگاه‌ها در تهران را نشان می‌دهد.

تعدادی از نقاشی‌های «اوژن فلاندن» از تهران را ببینید که از «تاریخ معاصر تهران» و «طهران قدیم» و این‌حرف‌ها قدیمی‌تر است و می‌رود پیش از عکاسی و پیش از مدرنیسم و حتی پیش از ناصرالدین شاه.

چشمه علی شهرری

سنگ‌نگاره چشمه علی شهرری

میدان ارگ

دروازه شمیران

نمایی از یک گذرگاه در تهران

گذرگاهی در تهران