به دنبال کشته شدن «گئوماته مغ» در اکتبر سال 522 ق.م به دست افرادی از هفت خانواده بزرگ پارسی، دوران اول حمکرانی سلاطین هخامنشی به پایان رسیده و مرحله دوم آن یا دوران سازندگی امپراتوری با پادشاهی داریوش اول آغاز می شود...
به دست گرفتن قدرت و جانشینی کورش بزرگ برای داریوش آن قدرها هم که برخی از محققین عنوان کرده اند کاری سهل و آسان نبود. داریوش در کتیبه بزرگ خود در بیستون که بی شک مهم ترین و اصیل ترین مقالات تاریخی - اطلاعاتی از اوضاع امپراتوری پارس در آغاز سلطنت او محسوب می شود، به تفصیل شرایط و مشکلات موجود در آغاز حکومت اش را شرح داده است.
هرچند در این میان سالنامه های بابلی و مورخان یونانی نیز سعی در ضبط و ثبت وقایع این دوران کرده اند، اما باید پذیرفت که مورخینی مانند هرودوت با جانبداری و اغراق گویی، نتوانسته اند وقایع این دوران حساس از تاریخ ایران را آن گونه که بوده، بازگو کنند.
گفته های کامل کتیبه داریوش اطلاعات چندانی نداشته و به همین دلیل بیشتر به حکایات و جنبه های افسانه ای زندگی این پادشاه بزرگ توجه کرده است.
برای درک بهتر از شخصیت و زندگی و اقدامات داریوش، در این مطلب بهتر دیدیم تا با اساس قرار دادن گفته های داریوش در کتیبه بیستون و دیگر سنگ نبشته های هخامنشی و مدارک و سالنامه های بابلی و همچنین مطالعات میدانی و سپس مقایسه این یافته ها با آثار مورخینی مانند هرودوت، توسیدید، گزنفون، کتزیاس و مورخین یونانی و رومی و در نهایت مطالعه تحقیقات شرق شناسان و مورخین معاصر در قسمت اول این پاورقی، دیدی اجمالی از زندگی داریوش ارائه دهیم و در قسمت های بعدی به اقدامات و دستاوردهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی او بپردازیم.
آغاز امپراتوری داریوش پسر «ویشتاسپ» و نواده «هخامنش» پارسی از طایفه پاسارگاد بود.
پس از مهاجرت آریایی ها، پارس ها که ابتدا در جنوب غربی دریاچه ارومیه ساکن بودند، به تدریج به سمت جنوب و غرب کوهستان بختیاری حرکت کرده و در منطقه ای که امروزه به نام فارس نامیده می شود، در مجاورت ایلامی ها ساکن شده و اقتداری برای خود به دست آوردند.
با وجود آنکه حکمرانان پارس دراین زمان به نوعی تحت اقتدار مادها قرار داشتند، اما تضعیف ایلامی ها توسط آشوریان این فرصت را در اختیار آنان قرار داد تا بخش های بزرگی از منطقه «انزان» یا «انشان» را که قسمتی از ایلام بزرگ بود، به تصرف خود درآورده و بر اقتدار خود در جنوب و جنوب غربی فلات ایران بیفزایند.
حدود سال 700 ق.م پارس ها تحت رهبری هخامنش که رهبری قوم پاسارگاد را بر عهده داشت با یکدیگر متحد شده و علاوه بر پارس عنوان پادشاهی انزان یا انشان را نیز به خود اختصاص دادند.
پس از هخامنش، فرزندش «چیش پیش» قلمروی حکومت خود را میان دو پسرش تقسیم کرد.
به این ترتیب حکومت و پادشاهی انزان به کوروش اول رسید و حکومت پارس به «آریارمنه» سپرده شد.
از آنجایی که امپراتوری هخامنشیان توسط کوروش دوم بنیان گذاشته شد، بنابراین شاخه خانوادگی او یعنی پادشاهان انشان به نام «شاخه اول» معروف شدند.
از این شاخه بعد از کوروش اول، به ترتیب «کمبوجیه اول»، «کوروش دوم»، «بردیا» و «کمبوجیه دوم» به حکومت رسیدند. شاخه دوم هخامنشیان که عنوان «پادشاه محلی» یا «حکمران پارس» را داشتند، بعد از «آریارمنه» تا زمان پادشاهی داریوش، عبارت بودند از «آرشام»، «ویشتاسپ» و «داریوش اول».گئوماته مغ، بردیای دروغین
زمانی که کمبوجیه در سال 522 ق.م در راه بازگشت به پارس بدون به جای گذاشتن وارثی چشم از جهان فرو بست، مدتی بود که گئوماته مغ که خود را به دروغ، بردیا پسر کورش بزرگ معرف کرده بود، تخت سلطنت را غصب و زمام امور را به دست گرفته بود.
با افشای حقیقت، سران هفت خانواده بزرگ پارسی به فکر چاره اندیشی افتاده و در نهایت این هم پیمانان با وجود ممانعت محافظین وارد کاخ محل اقامت گئوماته به نام «سیکایووایتش» (Sikayauvatish) در ماد شده و او را به همراه چند تن از دستیارانش به قتل می رسانند.
داریوش در کتیبه بیستون ضمن اعلام همراهی و مساعدت هم پیمانانش، صراحتا قتل گئوماته را خود به گردن می گیرد و می نویسد: «ده روز از ماه (باگ یا دیش) گذشته بود. گاه من با چند مرد آن گئوماته مغ و آنهایی را که برتین مردان دستیار او بودند، کشتم.
دژی «سیکَ یَوُوَتیش» (Sikayauvatish) نام سرزمینی «نی سای» نام در ماد آنجا او را کشتم.»همراهان داریوش در این اقدام آن گونه که او می گوید، عبارت بودند از: «ویدفرنا» (Vidafarna) پسر وایسپار، «اوتان» (Utana) پسر سوخره، «گَئوُبَروُوَ» (Gaubaruva) پسر مردونیه. «ویدَرنَ» (Vidarna) پسر بَگابیگنَ. «بَگ بوُخشَ» (Bagabuxsha) و «اردوُمَنیش» (Ardimanish) پسر وَهَیوُکَ.
داریوش در چه شرایطی پادشاه شد ماجرای بردیا و قیام گئوماته و سرکوب آن و چگونگی به قدرت رسیدن داریوش از جمله مسائل سیاسی دوران هخامنشی است که می توان گفت هنوز در پرده ای از ابهام باقی مانده است.
گئوماته در طول حکومت اش توانسته بود اعتماد مادها و خصوصا طایفه مغ ها را به دست آورد.
بخشش مالیات سه ساله و منع قانون سربازی برای بسیاری از مردم، می توانست عاملی مهم در قبول حکومت او باشد، به ویژه که عامه مردم از اصل ماجرا یعنی کشته شدن بردیا (اگر واقعا کشته شده بود) اطلاعی نداشتند.
شاید برای همین است که داریوش در کتیبه بیستون سعی می کند تمام وقایعی را که منجر به سلطنت اش می شود با ذکر نام اشخاص و مکان ها و ذکر تاریخ در معرض دید همگان قرار دهد.
درواقع آنچه ما در کتیبه بیستون شاهد آن هستیم بسیار فراتر از فتح نامه هایی است که شاهان پیش از او از خود باقی گذاشته اند.
پس از کشته شدن گئوماته، مساله جانشینی و به دستگیری قدرت مطرح می شود. باید توجه داشت که در قوانین آریایی ها و پارسی ها پادشاهی و جانشینی تنها یک مقام حکومتی نیست. شخصی که این مقام را به دست می گیرد باید از هر جهت موجه باشد. خون پادشاهی باید در رگ هایش باشد و فره ایزدی از او حمایت کند.
داریوش در بیستون ضمن قدردانی از بزرگانی که او را در پایان دادن به غائله گئوماته همراه کردند، بسیار روشن و آشکار به انتخاب اش از سوی اهورامزدا تاکید کرده و می نویسد: «به خواست اهورامزدا من شاه هستم. اهورامزدا شاهی را به من عطا فرمود.» با این حال باید توجه کرد که در زمانی که داریوش به قدرت می رسد، پدر و پدربزرگش هر دو زنده هستند و در این میان لااقل پدرش می توانست برای پادشاهی موجه تر باشد،
اما اینکه چرا ویشتاسپ خود را کنار کشیده و به حکومت در پارت قناعت کرده و سلطنت پسرش را می پذیرد، پرسشی است که نمی توان با اطمینال کامل پاسخ داد و از سویی پرداختن به تمامی مسائل پیرامونی به قدرت رسیدن داریوش خود نیازمند کتابی مفصل است.
به هر ترتیب می دانیم که داریوش به دلیل شرکت در لشگرکشی های کوروش و همچنین دارا بودن مقام نیزه دار شاه در زمان کمبوجیه آشنایی کاملی با تمام قلمروی امپراتوری و ملل تابعه و قوانین و سیاست های آنان به دست آورده بود.
ماجرای انتخاب او به وسیله شیهه اسب، شاید تنها نوعی اجرای مراسم آیینی جهت نشان دادن اراده خداوند در انتخاب داریوش بوده است. رسمی که پیش از هخامنشیان در میان اقوام اورارتو وجود داشته است.
به هر سخن داریوش با پشتیبانی سران اشراف و بزرگان پارسی بر تخت حکومت هخامنشان تکیه می زند.
داریوش که قبل از رسیدن به سلطنت با دختر «گبریاس» ازدواج کرده بود، با رسیدن به پادشاهی برای رسمیت بخشیدن به مقام خود، بلافاصله با دختر کوروش که «آتوسا» نام داشت، ازدواج می کند.
او سپس برای تحکیم هرچه بیشتر موقعیت خود و بهره مندی اتحاد و پشتیبانی دیگر بزرگان پارسی، با سه شاهزاده دیگر هخامنشی و همچنین با دختر یکی از سران هفت خانواده پارسی هم ازدواج می کند.
سرکوب اغتشاشات و مخالفین
جلوس داریوش به تخت سلطنت در واقع آغاز یک سلسله مشکلات و دشواری های در سراسر قلمروی پادشاهی بود.
غیبت طولانی کمبوجیه از مرکز حکومت و حکومت خودسرانه گئوماته و پس از آن خبر کشته شدن ناگهانی او و انتخاب داریوش به پادشاهی، فرصت مطلوبی را در اختیار گروهی از مدعیان حکومت و سلطنت که ظاهرا هدف شان تمکین نکردن از پارس ها بوده است، قرار داد.
در نتیجه بروز این اغتشاشات، براساس کتیبه بیستون، داریوش یک سال از آغاز سلطنت خود را صرف سرکوب شورش ها و بازگرداندن آرامش به قلمروی خود کرد.
در این مدت 19 جنگ کرد و 9 پادشاه محلی را مغلوب کرد.
در فاصله چند روز بعد از تاجگذاری داریوش، ابتدا مردی به نام «آثرینَ» پسر «اوپَدَرمَ» در خوزستان اعلام پادشاهی کرد و پس از آن «نَدیتَ بَئیرَ» در بابل به نام «نبو کدنصر» تاج گذاری کرد.
هرچند ورود به بابل به دلیل برخورداری از کشتی های جنگی کار آسانی نبود، اما داریوش بسیار سریع و ناگهانی از رودخانه عبور کرده و با غلبه بر سپاهیان بابل شهر را به تصرف خود درآورد.
در این بین شورشی دیگر در ایلام آغاز شد، ولی مدعی آن پیش از رسیدن داریوش به ایلام، توسط سرداران پارسی دستگیر و اعدام شد.
همزمان در ماد شخصی به نام «فرورتیش» با استفاده از درگیری داریوش در بابل خود را شاه ماد خواند.
در ابتدا سپاهیان داریوش موفق به سرکوب او نشدند، اما پس از آنکه داریوش خود عازم ماد شد، فرورتیش شکست خورد و به سمت ری فرار کرد.
او در میانه راه دستگیر و در همدان به دار آویخته شد.
اغتشاشات موجود در مرکز حکومت به مرزهای شرقی امپراتوری نیز کشیده شد و داریوش برای سرکوب آنها مجبور شد تا قوای کمکی برای پدرش ویشتاسپ که حکمران پارت بود، بفرستد.
در برخی از مناطق مانند بابل چندین شورش اتفاق افتاد.
مناطقی مانند ارمنستان، ماد، کردستان، رخج و مرو تقریبا همزمان گرفتار شورش و آشوب شده بود و دفع همه آنها در یک مقطع زمانی کاری بسیار سخت و طاقت فرسا بود.
اما به هر ترتیب تا نیمه تابستان سال 521 شورش ها پایان یافت و شورشیان به سختی مجازات شدند.
با بازگشت آرامش به امپراتوری، زمان برای رسیدگی به امور ساتراپ ها و ولایات دوردست تر فرا رسیده بود.
در فاصله میان پایان اغتشاشات داخلی تا آغاز سفرهای جنگی، داریوش این فرصت را یافت تا دست به تغییرات و اقداماتی در امور سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بزند که برای حفظ امنیت و آرامش در آینده امپراتوری بسیار حیاتی و مهم بودند.
همکار محترم لینکت کردم علاقه داشتی لینک کن،سایت یاشیل میشو فعالیت های خیلی خوب و عملی در راستای حفظ محیط زیست و منابع طبیعی در منطقه آذربایجان شرقی( شبستر دارد.
در فرصت مناسب هم به شاهنامه ( داستان هنر نمایی بهرام گور در نخجیر گاه) سری بزنید تا ببینید که: بهرام با اینکه در شکار شیر و گورخر زیاده روی کرده ولی در آخر با علامت گذاری( داغ زدن) و آویختن گوشواره به گوش سی صد گورخر شروع به حمایت از زیست محیط کرده است و برای جلوگیری از شکار های بعدی ، به خواست یک دانای محلی،فروش گورخر به بازرگانان ممنوع وگورخرهای شکار شده بدون هزینه هدیه شده است.