من و دوستم از سایت آمازون دو کتاب مثل هم خریدیم و این کتاب زندگی ما را تغییر داد، اما از دو جهت کاملا متفاوت. اسم کتاب، خوردن حیوانات نوشته جاناتن سافران فوئر و موضوع آن بررسی شیوه وحشتناک کشتار مرغ، گاو و گوسفند به خاطر تولید غذای ارزان برای امثال من بود. وقتی یک چهارم کتاب را خواندم آنرا بستم و کنار گذاشتم چون که می دانستم اگر به خواندن این کتاب ادامه دهم،.... دیگر نمی توانم از خوردن مرغ سوخاری، اردک شکم پر یا تکه های چربی در اسپاگتی لذت ببرم. می دانستم که باید آدم بهتری باشم؛ می دانستم که باید زندگی دوست داشتنی تری داشته باشم. اما خواندن را متوقف کردم. با این حال این کتاب مرا به اشتباهات و محدودیت هایم آگاه کرد. دوستم، بکا، خواندن کتاب را تمام کرد و گیاه خوار شد.
وقتی که درباره مسائل اخلاقی شرکت های Airbnb ، Uber و شرکت های رفاهی دیگری که زندگی را برای ما آسانتر کرده اند مطالعه می کنم، در مورد خوب بودن خودم دچار تردید نمی شوم. من معتقدم که تقریبا غیر ممکن است که به عنوان یک انسان زندگی اخلاقی داشته باشیم. برای انسانها راهی به غیر از این نیست که در این جهان، جایی که در آن حضور دارند، زندگی کنند بدون اینکه برخی چیزهای حیاتی را غارت کنند.
ما غارت کنندگانی بزرگ هستیم. اگر می خواهیم که زندگی راحتی داشته باشیم، اگر می خواهیم که خنده روی لب هامان باشد، احتمال زیادی دارد که کسی یا چیزی از خوشی ما دچار احساس یا تاثیر منفی شود. وقتی اخلاقی رفتار می کنیم آیا واقعا بیشترین دستاورد این کار «احساس خوب بودن» که شاید بی خاصیت ترین احساس باشد نیست؟ هر اندازه هم که سخت تلاش کنیم، بالاخره اشتباه خواهیم کرد. به همین دلیل بکا (دوست من) هرچند گوشت خواری را ترک کرده اما به سوالات متداول درباره مسائلی نظیر ردپای کربن در سالادی که می خورد جواب نمی دهد.
بعضی وقتها من کارهای نادرستی انجام می دهم. بدون در نظر گرفتن موضوع کتاب هایی که می خرم، چه در مورد خوردن گوشت چه در مورد جنایت واقعی، این کتاب ها را از سایت هایی می خرم که از دادن مالیات فرار می کنند و با کارگران شان مثل ماشین رفتار می کنند، به این دلیل که آنها کتاب را زودتر تحویل می دهند و 10 پنی هزینه پستی بیشتری دریافت می کنند. من این 10 پنی اضافه را به خاطر زیر ساخت مخابرات می پردازم، وضعیتی که ممکن است درآمد حاصل از آن صرف پایه ریزی یک قتل عام شود.
علاوه بر این آپارتمان ما به خاطر اینکه ثروتمند به نظر بیاییم بالای یک فروشگاه است، این یعنی من قسمتی از روند مشکل آفرین فلج کردن عزیرانم و زشت کردن شهرم هستم. من حتی گلهایی را با دقت فراوان روی میز آشپزخانه مان قرار داده ام که خریداران احتمالی شاید پول بیشتری برای مکانی که در آن بوی گل می دهد بپردازند.
من آدم پلیدی هستم. بدتر اینکه وقتی که مردم را می بینم که سعی می کنند بهتر باشند مثلا وقتی که با بکا نهاری می خورم که هیچ گوشتی در آن نیست، احساس می کنم که بی صدا در مورد او قضاوت می کنم. این کار جز شخصیت من است. او در مورد اینکه من چه می خورم اهمیتی نمی دهد. این من هستم که در مورد او قضاوت می کنم. من در مورد مراحلی که ساندویچ من طی می کند تا به بشقاب من برسد و یادآوری این موضوع وقتی با بکا نشسته ام احساس بدی دارم به همین دلیل وسوسه می شوم که سعی کنم انتخاب او را با پرسیدن از چرمی که کفشش را با آن ساخته اند زیر سوال ببرم. من آدم پلیدی هستم. اما من در این زمینه اهل معامله هستم. هر کدام از ما دارایی اخلاقی خودمان را داریم و من از خودم برای خوردن گوشت و خرید از آمازون هزینه می کنم. من انتخاب خودم را دارم.
وقتی که شما مستقیما به خطرهای دنیای مدرن خیره می شوید، این خطرها می تواند شما را کور کند. پیش از لحظه اقدام به خرید کتاب 10 پنسی از اینترنت، یعنی وقتی که شروع به اضافه کردن اشتباهاتی که در آن روز ، در آن ساعت کرده ام لحظاتی وجود دارد.
حمام طولانی، با کرم لایه برداری که موجب مرگ ماهی ها می شود، خرید بطری آبی که در مسیر رفتن به سر کار تهیه کرده ام. خرید پیراهن 7 پوندی، خرید لوازم آرایشی که احتمال دارد قاچاق باشد، دور ریختن با قیمانده نهار، فراموش کردن خاموش کردن لامپ، استفاده از وسایل گرمایشی در اواخر بهار. من متعهد هستم که در بازپرداخت قبض هایم سریع تر و بهتر باشم. با این حال تلاش های من مثل امضاء کردن دادخواست های اینترنتی، به ندرت به پای کارهای بدم می رسد. غیر ممکن است که بتوان اخلاقی زندگی کرد.
اما واقعا چه میزان باید احساس بد داشته باشیم؟ مطمئنا مسئولیت تمامی اینها متوجه ما نیست. کالاها و خدماتی که احتمال می رود با دست کارگرانی که حق شان خورده می شود ساخته شود نباید در فروشگاه ها عرضه شوند. این درخواست مانند بسیاری دیگر از درخواست ها دقیق نیست. آیا نباید یک نسبتی میان عناصر مغذی در قوطی کنسرو، با برچسبی که نشان دهنده مقادیر عناصر زیان بار آن است وجود داشته باشد؟ ما می توانیم هزینه موثرتری برای اینکار اختصاص دهیم. بهبود سایت آمازون، تذکر شفاف به کسی که جوک نژاد پرستانه تعریف می کند. اینها چیزهایی است که من برای زندگی کردن یاد می گیرم. راه اندازی فروشگاه خیریه غذا، استفاده از نرم افزار Uber برای اجاره دادن خانه، مصرف نکردن گوشت در یک روز مشخص، و در عین حال پوشیدن لباس ارزان قیمت.
کنار گذاشتن آن کتاب مرا ترغیب کرد که ببینم تا چه اندازه می توانم برخی از چیزها را نادیده بگیرم. این کار یک حرکت انقلابی برای یک زندگی واقع بینانه نیست. اما با گسترش شیوه های احمقانه برای برقراری تعادل میان رفتارهای اخلاقی مان، من ترجیح می هم که محدودیت های خودم را بپذیرم. تا زمانی که تلاش می کنیم که به طور کامل بد نباشیم و اشتباهات خود را بپذیریم می توانیم بپرسیم که چگونه می توان خوب بود. مطمئنا پاسخ این است که تلاش کن و واقعا به اندازه کافی خوب باش.