بیایید از خود بپرسیم که برای خوشبختی انسان ها چه چیزی مهمتر است ... می توان گفت در ردیف نخست آنچه الزامی است، مطمئنا هیجانِ حاصل از ابراز وجود است. هنگامی که موجودی از ابراز وجود محروم میشود، مجبور به بستن دهانش میشود، چه در سطح خانواده باشد چه در سطحی وسیع تر، این شخص احساس بدبختی میکند. این ممنوعیت چه از خارج باشد و چه از درون، در هر حال راه خوشبختی را سد میکند. کودکی را از ابراز وجود محروم کنید، ناگهان خشن یا برعکس توسری خور میشود. از دیدگاه روان شناسی، از نظر جسمی و روحی بیمار و احتمالا غیرقابل کنترل میشود. با رفتارش سعی میکند آنچه را ابرازش با کلام ممنوع شده، نشان دهد و همین واکنش در انواع سرکوب رخ میدهد. سرکوب در نهایت موجب احساس از خودبیگانگی، یعنی احساس غریبه بودن با خود میشود.
در مورد کودکی که از نظر جنسی توسط یکی از نزدیکانش مورد سوءاستفاده قرار گرفته است، اگر او بتواند با کسی درد دل کند، رهایی از آثار تجاوز بسیار ساده تر خواهد بود تا در مورد کودک بیکس. او میتواند بخشی از آنچه را بر او گذشته بپذیرد، بدون آنکه مجبور باشد آنچه را که به عنوان بخش آلوده شدهی وجودش احساس میکند، نفی کند با برعکس خود را با آن یکی بداند.
موضوع ابراز وجود بسیار وسیع است. فعلا به خاطر بسپاریم که فردی که در فعالیت های شغلی، خانواده یا دوستانش قادر به ابراز وجود نیست، بیشتر از سایرین احساس بدبختی و رنج میکند. به زبان دیگر، شخصی که در فعالیت شغلی، زندگی زناشویی یا خانوادگی یا میان دوستانش اثر وجودی ندارد، بیش از دیگران احتمال دارد به زندگی بیعلاقه شود.