جهت مشاهده با کیفیت بالاتر روی تصویر کلیک نمایید
دکتر محمد مصدق؛ از نخست وزیری تا تبعید
دکتر محمد مصدق که بود و چه کرد؟
مصدق از رجال سیاسی پایان دوره قاجار و دوره پهلوی است. شهرت مصدق بهدلیل در پیش گرفتن سیاست موازنه منفی و اعلام استقلال در صنعت نفت و ملی کردن آن است. وی چندین بار نماینده مردم تهران در مجلس بود و دو بار در مقام نخست وزیری ایران، خدمات زیادی به کشور انجام داد.
آنچه باید درباره دکتر مصدق بدانید:
دکتر مصدق که بود؟
محمد مصدق، ملقب به مصدق السلطنه، حقوقدان و سیاستمداری بود که در عصر قاجار و پهلوی میزیست. مصدق نخستین ایرانی بود که مدرک دکترای رشته حقوق را داشت. وی با تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی، چون رضاشاه را حاکمی مستبد میدانست، جزو منتقدان او شد و همین رفتار سبب شد برای مدتی تبعید و زندانی شود. مصدق بعد از سقوط رضاشاه، به عرصه سیاست ایران بازگشت. او در سال ۱۳۲۸ با چند حزب متحد شد و با همکاری حسین فاطمی، جبهه ملی ایران را تشکیل داد.
جبهه ملی با پیشنهاد دکتر فاطمی برای روبرویی با استعمار، ملی شدن صنعت نفت را طرح کرد. مصدق در سال ۱۳۳۰ نخستوزیر ایران شد و نفت را ملی کرد. انگلستان که از ملی شدن نفت ایران متضرر میشد، بهدنبال کنار گذاشتن مصدق بود. بر این اساس، طرح کودتای ۲۸ مرداد با همکاری انگلیس و آمریکا برای کنارگذاری مصدق ریخته شد و با حمایت پهلوی دوم و نیروهای نظامی مخالف مصدق به انجام رسید.
مصدق در کشورهای خاورمیانه، قهرمان مبارزه با استبداد محسوب میشود
مصدق از طرفداران انقلاب مشروطه بود و در دوره نخستوزیری خود تلاش کرد تا طبق قانون مشروطه، قدرت شاه را محدود کرده و به تقویت نهادهای مدنی بپردازد. برخی کودتای ۲۸ مرداد را روز رستاخیز ایران نامیدند؛ اما بعد از گذشت ۶۰ سال، سازمان سیا با انتشار اسنادی به دخالت مستقیم در کودتای ۲۸ مرداد اعتراف کرد.
مصدق از پیشگامان نهضت ضد استعماری بود، او نهتنها در ایران، بلکه در بسیاری از کشورهای جهان سوم نیز جزو قهرمانان مقابله با استبداد شناخته میشود. مصدق با عملکرد استعمارستیزی خود، الگوی برخی از کشورهای خاورمیانه شد. او اولین کسی بود که اندیشه ملی شدن صنعت نفت را در خاورمیانه به اجرا درآورد و از این طریق، پرچم مبارزه با استعمار را برافراشت.
زندگینامه دکتر مصدق
محمد مصدق در ۲۹ اردیبهشت سال ۱۲۶۱ (یا ۲۶ خرداد ۱۲۶۱ طبق محاسبه برخی مورخان) در محله سنگلج تهران به دنیا آمد. پدرش میرزا هدایتالله آشتیانی از دولتمردان عصر ناصری و مادر او ملکتاج خانم، دختر فیروزمیرزا نصرتالدوله و نوه عباسمیرزای قاجار بود. پس از مرگ شاهزاده فیروز میرزا، حدود یکسوم حقوق او به مادر مصدق رسید.
در دوره حاکمیت مظفرالدین شاه و جریان بست نشینی علما در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی، خانواده مصدق از تهران به تبریز رفتند و یک سال در آنجا ماندند. محمد مصدق سن زیادی نداشت که پدرش درگذشت و به رسم زمامداری آن زمان، پسر جانشین پدر شد. بخشی از میراث میرزا هدایتالله آشتیانی نیز به مصدق رسید و او به شغل مستوفیگری خراسان در آمد و خیلی زود با راهنمایی افراد کاردان، بر امور استیفا مسلط شد. محمد مصدق در همین زمان بود که مستوفیگری را آغاز کرد.
مصدق در سن ۱۹ سالگی با دختر میرزا زینالعابدین تهرانی به نام زهرا ازدواج کرد. همسر مصدق به شمسالسلطنه شهرت داشت. مصدق صاحب سه دختر و چهار پسر شد. دو تن از پسرانش در سن کودکی فوت کردند و تنها احمد و غلامحسین به سن بزرگسالی رسیدند. دختران او نیز منصوره، خدیجه و ضیا اشرف نامیده شدند.
مصدق از دوره جوانی وارد دنیای سیاست شد و زندگی شخصی او به سیاست گره خورده است
مصدق در اولین انتخابات مجلس مشروطه حضور داشت؛ اما اعتبارنامهاش بهدلیل سن کمی که داشت، مورد قبول واقع نشد. او در سال ۱۲۸۷ برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت و سپس در سوئیس، دکتری حقوق خود را از دانشگاه نوشاتل سوئد دریافت کرد. مصدق با آغاز جنگ جهانی وارد ایران شد و با سوابق مالی که داشت، به وزارت مالیه ایران منصوب شد؛ اما پس از مدتی از وزارت مالیه استعفا داد و به اروپا رفت.
مصدق پس از چند سال به ایران بازگشت و در انتخابات دورههای پنجم و ششم مجلس شورای ملی، نماینده مردم تهران شد. در این زمان وی با رضاخان سردار سپه مخالفت کرد. بهدلیل این مخالفتها بود که در پایان مجلس ششم و روی کار آمدن رضاشاه، به زندان افتاد؛ اما بعد از چند ماه آزاد و در احمدآباد مجبور به سکوت شد. در سال ۱۳۲۰ بعد از اشغال کشور که رضاشاه از سلطنت برکنار شد، مصدق به تهران برگشت و در مجلس چهاردهم بار دیگر نماینده مردم تهران شد.
در مجلس چهاردهم، طرحی برای ارائه امتیاز نفت شمال به شوروی ارائه شد و مصدق برای جلوگیری از تصویب این طرح، قانونی به تصویب مجلس رساند که طبق آن، تا زمانی که نیروهای روسیه در ایران بودند، ایران نمیتوانست به آنها امتیاز بدهد.
مصدق در انتخابات مجلس شانزدهم، با وجود تقلب بسیار و مداخله شاه، در دور دوم توانست به مجلس راه پیدا کند. در این مجلس بود که مصدق طرح ملی شدن صنعت نفت را به تصویب رساند. بعد از استعفای حسین علا، مصدق به نخستوزیری ایران رسید و برنامه خود را که اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت بود، اعلام کرد. بعد از شکایت دولت انگلستان از ایران و طرح آن در شورای امنیت سازمان ملل، مصدق عازم نیویورک شد و از آنجا به هلند رفت. او در دادگاه لاهه هلند، از حق مردم ایران بر نفت دفاع کرد و پیروز شد.
سرانجام در ۲۵ مرداد ماه سال ۱۳۳۲، محمدرضا شاه فرمان عزل دکتر مصدق را امضا کرد و رئیس گارد سلطنتی، مامور محاصره خانه مصدق شد و سه روز بعد، در روز ۲۸ مرداد، کار دولت مصدق به سقوط انجامید. بعد از آن مصدق در دادگاه نظامی محاکمه و به سه سال زندان محکوم شد. او بعد از گذراندن مدت زندان، به احمدآباد تبعید شد و با نظارت حکومت، تا پایان عمر در ملک خود در احمدآباد زندگی را گذراند.
آدرس: ایران، استان البرز، شهرستان نظرآباد، دهستان احمدآباد (مشاهده روی نقشه)
مصدق در ۱۴ اسفند سال ۱۳۴۵ و در سن ۸۴ سالگی بهدلیل بیماری سرطان در بیمارستان نجمیه تهران دیده از جهان فروبست. مصدق وصیت کرده بود که او را در ابن بابویه در کنار شهدای ۳۰ تیر به خاک بسپارند؛ هرچند بهدلیل مخالفت حکومت، او را در یکی از اتاقهای خانهاش در احمدآباد، به امانت به خاک سپردند تا بعدها پیکر او را به ابنبابویه انتقال دهند.
مصدق در خانه خود در احمدآباد به خاک سپرده شد
خانه مصدق در احمدآباد که با عنوان قلعه مصدق نیز شهرت دارد، در فهرست آثار ملی ثبت شده و جزو موقوفات است. مصدق زمین احمدآباد را با زمینهایی که در اراک داشت، معاوضه و روستای احمدآباد را به نام پسرش «احمد»، نامگذاری کرده بود. مصدق بعد از آزادی از زندان بیرجند، چهار سال در این خانه ماند و پس از ۲۸ مرداد نیز تا زمانی که جان سپرد، تحت نظارت نیروهای ساواک بود و تنها اجازه ملاقات با خانوادهاش را داشت. او خود دراینباره میگفت:
من محبوس بودم و اجازه نمیدادند بدون اسکورت از قلعه خارج شوم. من در این قلعه ماندهام و با این وضعیت میسازم تا عمرم به پایان برسد.
آرامگاه دکتر مصدق در احمدآباد مستوفی هشتگرد
اقدامات دکتر مصدق
محمد مصدق، در سن کم، وارد دستگاه سیاسی کشور شد، از اینرو زندگی او با سیاست آغشته و زندگی و اقدامات او در هم تنیده است. مصدق در منصبهای والیگری، وزارت، نمایندگی مجلس شورای ملی و نخستوزیری ایران، خدمات فراوانی برای کشور انجام داد.
مصدق والی فارس: زمانی که مصدق والی فارس شد، فارس اوضاع خوبی نداشت و مصدق اقدامات گستردهای برای برگرداندن نظم، در فارس انجام داد. او برای ایجاد امنیت، شرایطی را ایجاد کرد که از راهزنی در مناطق فارس کاسته شد و راهزنان و اشرار را مجازات کرد. حمایت مصدق از افراد وطندوست و سپردن مناصب فارس به افراد معتمد و کاردان، سبب شد که آنها در راس امور فارس قرار بگیرند و اوضاع این ولایت بهبود یابد.
وزارت مالیه دولت قوام: مصدق در هنگام تشکیل دولت قوامالسلطنه، در سرزمین بختیاری بود. قوام او را احضار کرد و در کابینه خود، مصدق را به وزارت امور مالیه منصوب کرد. مصدق در این مقام تلاش کرد تا قوانین مربوط به امور مالیه را در مجلس اصلاح کند، نمایندگان طرح او را با اصلاحات فراوان، تصویب کردند.
والی آذربایجان: با سقوط دولت قوام و نخست وزیری مشیرالدوله، اغتشاشاتی در آذربایجان ایجاد شد. مصدق که سابقه خوبی در والیگری فارس از خود نشان داده بود، برای ایجاد نظم در آذربایجان برگزیده شد. او آذربایجان را آرام کرد؛ اما بهدلیل سرپیچی از فرمان رضاشاه از سمت خود استعفا داد و به تهران بازگشت.مصدق در دوره رضاشاه بهدلیل سرپیچی از فرمان شاه، از سیاست کناره گرفت
وزارت امور خارجه مشیرالدوله: مصدق در کابینه مشیرالدوله وزیر امور خارجه شد. در این زمان، انگلستان مدعی شد که دو میلیون لیره برای پلیس جنوب هزینه کرده است و دولت مشیرالدوله باید آن را باز پس دهد. مصدق با این خواسته دولت انگلیس مخالفت کرد و خواستار خروج نیروهای انگلیس از جزیره ابوموسی شد.
مخالفت با رضاشاه: مصدق از تبار قاجاریه بود. او با روی کار آمدن رضا شاه با وی مخالفت کرد و از کار سیاست کنار رفت و در این مدت به سرپرستی امور املاک خود و تولیت بیمارستان نجمیه مشغول شد.
اقدامات مصدق
مخالفت با اعطای امتیاز نفت به شوروی: بعد از ۱۳۲۰، با اشغال ایران و برکناری رضاشاه از سلطنت، مصدق به تهران برگشت و در انتخابات مجلس چهاردهم، نماینده مردم تهران شد. اولین اقدام مصدق در مجلس، اعتراض به اعتبارنامه سید ضیاالدین طباطبایی، نماینده یزد بود. در این مجلس همچنین، شوروی از ایران تقاضای امتیاز نفت شمال را کرد. مصدق در مجلس چهاردهم مانع دادن امتیاز نفت به شوروی شد. در مجلس چهاردم از مصدق خواسته شد نخست وزیری ایران را بپذیرد؛ او قبول نخستوزیری را مشروط به پذیرش شرایطی کرد که مجلس نپذیرفت.
تاسیس حزب جبهه ملی: مصدق در سال ۱۳۲۸ جبهه ملی را پایهریزی کرد. جبهه ملی متشکل از افرادی تحصیل کرده بود که خط مشی آنها با مصدق یکی بود؛ این حزب متشکل از افراد ملی و ملی-مذهبی بود. این جبهه بعدها توانست فعالیتهای سیاسی زیادی انجام دهد. مهمترین اقدام مصدق، ملی کردن صنعت نفت و تاسیس جبهه ملی بود
نخست وزیری دوره اول مصدق و ملی کردن صنعت نفت: مهمترین اقدام مصدق، ملی کردن صنعت نفت بود. مصدق در انتخابات دوره پانزدهم مجلس، بهدلیل دخالت شاه و قوامالسلطنه رای نیاورد؛ اما در دور دوم انتخابات مجلس شانزدهم، با وجود تقلب و مداخله شاه، به مجلس راه پیدا کرد. در این مجلس از مصدق خواسته شد که نخستوزیر ایران شود، او این بار برخلاف انتظار همه، پذیرفت. شرط مصدق برای نخستوزیری، خلع ید بیگانگان از صنعت نفت ایران بود. مصدق بعد از نخست وزیری، قانون ملی شدن صنعت نفت را اجرا کرد و با شکایت دولت انگلیس از ایران، برای دفاع از حق ایران به سازمان ملل رفت. مصدق در دادگاه لاهه توانست حق ایران بر نفت را به اثبات رسانده و به پیروزی برسد.
مصدق در دادگاه لاهه
اخذ اختیارات ۶ماهه: مصدق در زمان نخستوزیری، از مجلس اختیارات ۶ ماهه برای قانونگذاری خواست. قصد مصدق از این کار، کاهش حدود اختیارات شاه بود. مجلس اختیارات ۶ ماهه را به مصدق داد؛ اما برای دور دوم، آن را تمدید نکرد. او در دوره اول نخستوزیری خود، چندین اقدام دیگر برای محدود کردن قدرت شاه انجام داد که از جمله آنها اخراج سلطنتطلبان از کابینه و کم کردن قدرت روحانیون طرفدار شاه بود. مجلس این اختیار را به او داد؛ اما برای تمدید مجدد آن، آیتالله آیتالله کاشانی با او مخالفت کرد.
همراهی آیتالله کاشانی با مصدق: در ابتدا آیتالله کاشانی از نخستوزیری مصدق حمایت کرد. طرحی برای تحریم مشروبات الکلی به مجلس داده شد که مجلس آن را تصویب نکرد. علت عدم تصویب طرح، این بود که با این اقدام، دولت از ۲۵۰ میلیون ریال درآمد سالانه محروم میشد. وقتی مجلس این طرح را تصویب نکرد، از دولت خواسته شد ظرف ۶ ماه، از این طرح حمایت کند؛ اما دولت مصدق آن را اجرا نکرد. این اتفاق سبب اختلاف شدید بین مصدق و آیتالله کاشانی شد. دکتر مصدق و آیتالله کاشانی از لحاظ عقیدتی با هم متفاوت بودند؛ مصدق و پیروانش در حزب ملی اعتقادی به دخالت دین در سیاست نداشتند.
نخست وزیری مجدد مصدق: با استعفای قوامالسلطنه پس از قیام ۳۰ تیر، مصدق با رای مجلس، بار دیگر نخست وزیر ایران شد و کابینه تشکیل داد.
دریافت مجوز اداره املاک شاه توسط دولت: مصدق در این دوره، موفق شد مجوز اداره املاک پهلوی را از شاه بگیرد.
رویارویی آیتالله کاشانی و مصدق: مخالفتهای آیتالله کاشانی با برنامههای مصدق هر روز بیشتر میشد؛ تا جاییکه این دو به رقیبانی تبدیل شدند و این اختلاف تا جایی بالا گرفت که مصدق برنامه انحلال مجلس را دنبال کرد؛ هرچند امکانپذیر نبود.
مصدق و آیتالله کاشانی بهدلیل اختلاف در فکر و عقیده نتوانستند یکدیگر را تحمل کنند
حق رای به زنان: مشاوران مصدق از او خواستند طبق قانون مشروطه، به زنان حق رای داده شود. مصدق به حق رای زنان معتقد بود و آن را پذیرفت؛ اما بهدلیل مخالفت روحانیون و طلاب با آن و اعتراضاتی که توسط برخی احزاب شکل گرفت، نتوانست آن را به تصویب برساند.
رفراندوم برای انحلال مجلس: مصدق با هدف حذف دخالت دولتهای خارجی از طریق نمایندگان وابسته، درصدد انحلال مجلس برآمد. او در ابتدا مجلس سنا و بعد از آن، مجلس شورای ملی را تعطیل کرد. مصدق و همفکرانش برای انحلال مجلس بهدنبال راهحل قانونی بودند. ازاینرو تعداد نمایندگان مجلس را که ۱۳۶ نفر بود به ۱۷۲ نفر افزایش دادند. با این افزایش، حد نصاب نمایندگان برای تشکیل جلسه، باید به ۸۷ نفر میرسید؛ در حالی که تعداد کل نمایندگان در آن دوره، ۷۹ نفر بود. در این صورت طبق قانون، مجلس از رسمیت میافتاد و خودبهخود منحل میشد. وقتی آیتالله کاشانی از ریاست مجلس کنار رفت. ۲۷ نفر از نمایندگان جبهه ملی از نمایندگی استعفا دادند و روز بعد ۲۵ نفر بر تعداد نمایندگان افزوده شد، بهدلیل نرسیدن مجلس به حد نصاب، مجلس از رسمیت افتاد و مصدق در رادیو، موضوع انحلال مجلس را اعلام کرد و ۲۰ روز پیش از کودتای ۲۸ مرداد، آن را به رفراندوم گذاشت و انحلال مجلس در رفراندوم تایید شد.
مصدق در تبعید
مصدق بعد از تحمل سه سال زندان در مرداد ماه سال ۱۳۳۵ به روستای احمدآباد تبعید شد. او از آن روز تا پایان عمرش را در ملک خود در احمدآباد گذراند و در این مدت زیر نظر ماموران ساواک زندگی کرد. تبعید مصدق به این روستا، یک عمل غیرقانونی به شمار میرفت؛ چون دکتر مصدق با حکم دادگاه تبعید نشده بود. حکم تبعید مصدق سیاسی بود و با تصمیم دولت وقت، به اجرا گذاشته شد. مصدق پیش از این نیز در محدوده سالهای ۱۳۰۷ تا ۱۳۰۹ در دوره رضاشاه، توسط پلیس دستگیر شد و به زندان بیرجند منتقل شد و تا سال ۱۳۲۰ در آنجا بود.
مصدق بعد از کودتای ۲۸ مرداد به ملک خود در احمدآباد تبعید شد و تا پایان عمر در آنجا بود
مصدق سالهای تبعید را دور از خانوادهاش و در تنهایی سپری کرد. او در این مدت به بیمارستان نجمیه که مادرش آن را بنا کرده بود رسیدگی میکرد و اداره املاک احمدآباد را به عهده گرفته بود. دکتر مصدق اوقات بیکاری خود را داخل قلعه به مطالعه نشریات پزشکی و معالجه بیماران در روستا اختصاص داده بود.
او گاهی به گفتوگو با دهقانها مشغول میشد و با آنها وقت میگذراند. مصدق زندگی سادهای داشت و سادگی را نوعی فضیلت به شمار میآورد. او روزهای پایانی خود را در تبعید گذراند تا زندگی را به پایان برساند.
او گاهی به گفتوگو با دهقانها مشغول میشد و با آنها وقت میگذراند. مصدق زندگی سادهای داشت و سادگی را نوعی فضیلت به شمار میآورد. او روزهای پایانی خود را در تبعید گذراند تا زندگی را به پایان برساند.
مصدق و کودتای ۲۸ مرداد
مصدق با طرح ملی کردن صنعت نفت و سیاست ضد انگلیسی که داشت از همان ابتدا مغضوب دولت انگلستان بود؛ چون طرح ملی شدن نفت، از لحاظ اقتصادی به ضرر انگلستان بود. انگلیس بهتنهایی قادر به کنار گذاشتن مصدق نبود و مجبور بود دولت آمریکا را با خود همراه کند. انگلستان برای همراهی آمریکا تلاش بسیاری کرد تا بالاخره توانست در پاییز ۱۳۳۱ موافقت آنها را جلب کند. در آبان همان سال، افرادی از وزارت خارجه انگلیس به آمریکا رفتند و طرح خود را برای کنار گذاشتن مصدق مطرح کردند. وقتی آیزنهاور در آمریکا دولت را به دست گرفت و دالس را بهعنوان وزیر خارجه دولت خود انتخاب کرد، راه برای اجرای طرح دولت انگلیس، هموارتر شد.
دالس از کسانی بود که اعتقاد داشت برخورد دولت پیشین آمریکا با کمونیسم روند کندی داشته و بر این عقیده بود که اگر دیر اقدام شود، ممکن است ایران نیز به یک کشور کمونیستی تبدیل شود. آمریکا بعد از قیام ۳۰ تیر از چیره شدن حزب توده میترسید. در داخل کشور نیز افرادی بودند که به این نگرانیها دامن میزدند و از آن به نفع خود بهرهمند میشدند.
انگلیس و آمریکا سیاست موازنه منفی مصدق را نپسندیدند و چون نتوانستند او را از طریق مذاکره، قانع کنند، تصمیم گرفتند با کودتا او را کنار بگذارند.
یکی از مورخان سازمان سیا با نام ویلبر، مهمترین دلیل طرح کودتای ضد مصدق را، ترس آمریکا از فراگیری کمونیسم دانسته است. ترس از کمونیسم را میتوان دغدغه برخی از دولتمردان آمریکا از جمله وزیر خارجه دولت وقت آن دانست؛ اما نمیتوان آن را به تمامی دولتمردان آمریکا نسبت داد.
آیزنهاور امید داشت تا مسئله اختلافات به وجود آمده با مصدق را از طریق گفتوگو حل کند. او در نشستی که در ماه مارس سال ۱۹۵۳ در شورای امنیت ملی آمریکا داشت، اذعان کرد که دولت آمریکا باید موضعی مستقل و جدا از دولت انگلیس داشته باشد و پیشنهاد وام ۱۰۰ میلیون دلاری به ایران را مطرح کرد. بعد از این صحبتها، دولت آیزنهاور وارد گفتوگو با مصدق شد؛ اما نتوانست به هدف خود دست یابد. نافرجام ماندن گفتگوها سبب تغییر مواضع رئیسجمهوری آمریکا شد و او بر همراهی با دولت انگلستان مصمم شد.
با همراهی دولت آمریکا با انگلستان، سازمان سیا اختیار تام برای اجرای کودتا گرفت و به این سازمان در تهران بودجهای به مبلغ یک میلیون دلار از طرف دولت آمریکا داده شد تا هزینههای سرنگونی مصدق تامین شود. در اواخر فروردین سال ۱۳۳۲ سازمان سیا نتیجه تحقیقات خود را اعلام کرد و سرلشکر زاهدی را بهعنوان جایگزینی برای مصدق در نظر گرفت.
در طرح نهایی کودتا قرار شد سرلشکر زاهدی دبیرخانهای نظامی را مشخص کند و با تایید آمریکا و انگلستان یک افسر را در راس آن قرار دهد. همچنین قرار بر این شد که ارتش، مصدق و یاران او را که بیشتر از ۱۰۰ نفر از حزب توده بودند را دستگیر و پس از آن، مکانهای نظامی از جمله شهربانی و ژاندارمری و رسانههایی مانند رادیو، مرکز مخابرات و پست و تلگراف را تصرف کند. تسخیر خانه مصدق و بانک ملی نیز از برنامههای اصلی کودتای ۲۸ مرداد بود.
با پولهایی که بین اوباش پخش شد، تظاهرات علیه مصدق شکل گرفت و زمینه دستگیری او فراهم شد
همه چیز آماده بود و تنها باید رضایت محمدرضا پهلوی، شاه ایران را با نقشه کودتا جلب میکردند؛ اما گفته شده بود که برنامه، آنقدر جدی است که حتی اگر محمدرضا شاه نیز راضی نشد، مانعی برای اجرای کودتا نباشد. برای جلب رضایت شاه از اشرف پهلوی و نورمن شوارتسکف استفاده شد. بخشی از پولهای سیا نیز به مخالفان مصدق برای ایجاد شورش، داده شد. روزولت، یک ماه پیش از کودتا، برای جلب رضایت محمدرضا پهلوی، به تهران آمد و با گفتوگو، رضایت شاه را جلب کرد.
جهت زمینهسازی برای طرح کودتا، طرح چندین عملیات برای بیثبات نشان دادن دولت مصدق آغاز شد. پولهایی که بین مخالفان مصدق پخش شده بود، برای تبلیغ، تخریب و حتی شورش علیه او مورد استفاه قرار گرفت. سازمان سیا مبلغی در حدود ۱۱ هزار دلار را برای خرید نمایندههای مجلس در نظر گرفت و در روزنامهها نیز مقالاتی علیه مصدق نوشته شد. مصدق از نفوذ سیا در مجلس اطلاع یافت و این موضوع سبب شد که او اقدام به انحلال مجلس کند.
روزولت در دیدار با شاه او را تهدید کرد که در صورت همراهی نکردن با طرح کودتا، کشور را ترک میکند. محمدرضا شاه بعد از دیدار با روزولت، فرمان عزل مصدق و نخست وزیری زاهدی را امضا کرد. مصدق با منحل کردن مجلس از طریق رفراندوم، راه کنار گذاشتن دولتش از طریق مجلس را بر کودتاچیان بست. در حالی که نقشه کودتا این بود که مصدق با دستور شاه کنار گذاشته شود.
در روز ۲۴ مرداد سال ۱۳۳۲، سرهنگ نصیری یک سخنرانی در کاخ سعدآباد برای افسران ترتیب داد و در آن به تشریح نفوذ و گسترش کمونیسم در کشور پرداخت. او در سخنرانی خود اشاره کرد که محمدرضا شاه پهلوی برای نجات کشور از این بحران، مصدق را عزل کرده است. سرهنگ نصیری پیش از دستگیری مصدق ابتدا همراهان او دستگیر کرد و سپس با حکم امضا شده شاه به خانه مصدق رفت و او را دستگیر کرد. در هنگام دستگیری مصدق، نیروهای وفادار او در ارتش، اوضاع را به دست گرفتند و گارد سلطنتی، خلع سلاح شد. ازاینرو، شبکه نظامی کودتا نتوانست کاری از پیش ببرد.
محمدرضاشاه با هواپیمای شخصی به عراق رفت و مجسمههای او و رضا شاه به زیر کشیده شدند. سه روز بعد، ساعت ۹ صبح ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، افراد زیادی در خیابان جمع شدند و فریاد مرگ بر مصدق سردادند. اوباش با این افراد همراه شدند و تعدادی از ادارات به اشغال دولت کودتا درآمد و پس از آن خانه مصدق مورد حمله واقع شد.
مصدق از سیاستمداران معاصر است که با در پیش گرفتن سیاست موازنه منفی و اعلام استقلال در صنعت نفت و ملی کردن آن، کشورهای بزرگ آن زمان را از خود راند. عدم همراهی مصدق با دولتهای بزرگ آن روز، سبب شد که دولت انگلستان به مقابله با او بپردازد و طرح حذف مصدق را با همراهی آمریکا به انجام برساند. نگاهی به منابع تاریخی نشان میدهد که نقش دولت آمریکا در سرنگونی مصدق، قابل انکار نیست. آمریکا و انگلستان با همکاری هم و تامین مالی عملیات توسط آمریکا، اهداف خود در برکناری مصدق را دنبال کردند. خارج شدن برخی اسناد از سازمان سیای آمریکا در چند سال قبل، دخالت دولت آمریکا در سرنگونی مصدق را آشکار کرد. شما نیزمیتوانید نظرتان را درباره دکتر مصدق با کاربران به اشتراک بگذارید.
دوچرخه سواری طول دریای کاسپین بمناسبت پاسداشت 14 مرداد روز مشروطه خواهان و 26 مرداد بازگشت آزادگان قهرمان و استوار به میهن
جهت مشاهده با کیفیت بالاتر روی تصویر کلیک نمایید
در ادامه دوازدهمین دور دوچرخه سواری استانهای ایران 12 تیرماه از استان تهران رکابزنی را آغاز میگردد.
جهت دریافت تصویر با کیفت تر روی تصویر کلیک نمایید
تولد و دوران جوانی بابک خرمدین
بنابر گفتهٔ واقد بن عمروالتّمیمی (اولین کسی که زندگی بابک را به تحریر آورده است)،بابک دریکی از روستاهای اردبیل به نام روستای بلالآباد به دنیا آمد. پدر بابک مِرداس از اهالی تیسفون و مادر او ماهرو که اهل آذربایجان بود – بابک خرمدین در کودکی در آذربایجان به دنیا امد در همانجا بر علیه خلفای عباسی قیام می کند – نام کتاب واقدبن عمروالتّمیمی اخبار بابک نام دارد که اکنون در دست نیست.
در کتاب البدء والتاریخ که مأخوذ از کتاب اخبار بابک است آمده است که جاویدان بن سُهْرَک (در تاریخ طبری و بعضی از کتاب های دیگر جاویدان بن سهل ثبت شده است) یا شَهْرک (در التنبیه والاشراف) رئیس جاویدانیّه (از خرّمیان) در مسیر بازگشت از زنجان در دهِ بلال آباد در منزل مادر بابک توقف میکند. به سبب کاردانی بابک جاویدان از بابک خوشش میآید و با اجازه مادرش او را همراه خود میبرد و او را سرپرست اموال و املاک خود سازد. مدتی پس از آنکه بابک در خدمت جاویدان بسر میبرد، جاویدان بر اثر زخمی از دنیا میرود.
در این کتاب نقل شده است که همسر جاویدان به سبب علاقهای که به بابک داشت به پیروان جاویدان اعلام میکند که روح جاویدان در بابک حلول یافته است و او میبایست جانشین جاویدان باشد. با کمک زن جاویدان، بابک طیّ تشریفاتی جانشین جاویدان و پیشوای خرّمیان میشود و بابک نیز آن زن را به همسری خود درمی آورد. این بخش از کتاب اخبار بابک را میتوان درست دانست. زیرا چنانکه منابع دیگر مانند مقدسی بیان مینمایند خرّمیان به تناسخ اعتقاد داشتند و به «تغییر اسم و تبدیل جسم» قائل بودند.
قلعه بابک خرمدین
قلعه بابک خرمدین
قلعه بابک که بهنامهای «قلعه بابک»، «دژ بابک»، «بذ و قلعه جمهور» هم معروف است، دژ و مقر سردار تاریخی ایران، بابک خرمدین بودهاست. این قلعه در نزدیکی شهر کلیبر در شمال شرق استان آذربایجان شرقی قرار دارد.
بنای قلعه در پنجاه کیلومتری شمال شهرستان اهر و از ارتفاعات غربی شعبه ای از رود بزرگ قره سو و در سه کیلومتری جنوب غربی کلیبر واقع است. بنای جمهور مرکب از قلعه و قصر است بر فراز قله کوهستانی با نام جمهور در ارتفاع بیش از ۲۳۰۰ تا ۲۶۰۰ متر از سطح دریا. اطراف این قله را از هر طرف دره هایی به عمق ۴۰۰ تا ۶۰۰ متر فرا گرفته است و تنها یک راه به اصطلاح (بز رو) دارد.
فیلم قعله بابک خرمدین
از کلیبر تا قلعه بذ ۳ کیلومتر راه صعب العبور را باید طی نمود ولی بعد از صعود به قله و ورود در قلعه رنج راه به کلی از بین می رود. بعد از حمله اعراب به ایران جنبشهایی بوجود آمد که یکی از آنها به رهبری بابک خرمدین بود که مقر جنبش در طول مبارزه در قلعه ای که بعدها به دلیل شجاعت و درایت بابک نام او را به خود گرفت بود. از جمله وقایع مهم و جالب زمان بابک آوردن دین خرمدین است که خود او رهبرش بود.
بابک خرمدین
در دوران خلافت عباسیان شمال آذربایجان کانون شورش طولانی مدت و خطرناک علیه خلافت بود که توسط بابک خرمدین رهبری میشده است و بر شمال غرب ایران تاثیر گذاشت و بیش از ۲۰ سال – از ۲۰۱ ه. ق/۸۱۶-۸۱۷ م تا ۲۲۲ ه. ق /۸۳۷ م – طول کشید. از نگاه باسورث این شورش قطعاً پایههای دینی داشته ولی ممکن است که پایههای سیاسی-اجتماعی نیز داشته باشد. شورش او به روشنی از حس ضد عربی ایرانیان در آذربایجان بهره میبردهاست.
تعداد نیروهای لشکر بابک را در ابولمعالی ۱۰۰ هزار نفر، در تنبیه الاشراف مسعودی ۲۰۰ هزار نفر، در تاریخ بغدادی ۳۰۰ هزار نفریا بیشمار و در تبصره العوام بیشمار ذکر کردهاند که بی شک مبالغه آمیز است ولی حداقل دلالت بر بزرگ بودن آن دارد. او زندگی گمنامی در آذربایجان داشت تا اینکه مورد توجه جاویدان بن سهل، رهبر خرمیها که مدت کوتاهی بعد درگذشت، قرار گرفت. بابک ادعا کرد که روح جاویدان در کالبد او وارد شده و تحریک ساکنین بذ را آغاز کرد. او قدرت جدیدی به جنبش دینی-اجتماعی که ریشه در مذهب مزدک داشت، بخشید و از روشهای خشونتآمیز ویژهای بهره گرفت.
این مطلب را هم ببینید زندگی نامه آریوبرزن (حماسه ساز ایرانی)
به نظر میرسد که قیام او از ۲۰۱ ه. ق/۸۱۶ م آغاز و با نقشهٔ حاتم پسر هرمثه، حاکم ارمنستان یاری شده بود و با مشکلات مختلفی در استانهای شرقی که به دنبال آن مامون به بغداد بازگشت، آسان گشته بود. در ۲۰۴ ه. ق/ ۸۱۹-۸۲۰ م مامون، یحیی بن معاذ را به سوی بابک فرستاد که با درگیری بی نتیجه در موقعیتهای مختلف (جنگی) همراه بود؛ همان طور که تلاش دیگر فرماندهان خلافت، شانس بهتری نداشتند.
در پایان خلافت مامون شورش تا جبال هم کشیده شد، که این باعث نخستین نگرانی خلیفه معتصم گردید و باعث شد تا او شورش این ناحیه را ریشه کن کند. در ۲۲۰ ه. ق / ۸۳۵ م معتصم افشین را مامور سرکوب بابک کرد.
این فرمانده قلعههای جادهٔ بذ را که بابک ویران کردهبود را تعمیر کرد و علیرغم شکست بغای کبیر در هشتادسر، توانست طرخان، یکی از فرماندهان شورشی را غافلگیر کند. سپس با نیروهای تحت فرماندهی جعفر خیاط و داوطلبان ابودلف تجدید قوا کرد و در ۲۲۲ ه. ق /۸۳۷ م اردوگاهی را تحت حفاظت دیدهبانها برپا کرد. (چرا که مکرراً از بذ مورد هجوم واقع شدهبود) بعد از حملهٔ ناموفق داوطلبان، بذ در ۹ رمضان ۲۲۲ ه. ق/۱۵ آگوست ۸۳۷ م توسط نیروهای فرغانهای فتح و غارت شد. بابک فرار کرد ولی توسط بزرگ ارمنستانی – سهل بن سنباط – که به او پناه دادهبود، دستگیر شد و به افشین تحویل دادهشد.
او به سامرا فرستاده شد و در ۳ صفر ۲۲۳ / ۴ ژانویه ۸۳۸ به سامرا رسید. معتصم او را سوار بر فیل به معرض نمایش گذاشت و با بیرحمی زیاد او را اعدام کرد. جنازهٔ او بر چوبهٔ دارش باقیماند و منجر شد تا نامش به این منطقهٔ شهر اطلاق گردد.دستگیری و اعدام بابک پایان جنبش خرمدینان نبود، آنها ادامه حیات دادند تا مدرکی گواه بر حیاتشان در قرن ۳ ه. ق/۹ م باشند. داوطلبان شورش گذشته، که خود را بابکیه نام نهادند، دربذ تا قرن ۵ ه. ق/۱۱ م ادامه حیات دادند و به انتظار مهدی ماندند و آئین خاصی انجام میدادند.
مرگ بابک خرمدین در تاریخ ۶ صفر ۲۲۳ (قمری) برابر با ۷ ژانویه ۸۳۸ (میلادی) رهبر اصلی شورشیان ایرانی خرمدین است که بعد از مرگ ابومسلم بر خلافت عباسی شوریدند. خرمدینان مرگ ابومسلم را انکار کردند و معتقد بودند که ابومسلم بازخواهد گشت تا عدالت را در جهان برقرار نماید. واقعهای مانند قیام بابک نشان داد که آذربایجانیها ادامه دهندهٔ حس اجداد ایرانی خود هستند.
روز اعدام بابک خرمدین و تکه تکه کردن بدنش در تاریخ 2 صفر سال 223 هجری قمری انجام گرفت که مسعودی در کتاب مشهور مروج الذهب این تاریخ را برای ایرانیان بسیار مهم دانسته است اعدام بابک چنان واقعهی مهمی تلقی شد که محل اعدامش تا چند قرن دیگر بنام خشبهی بابک یعنی چوبهی دار بابک در شهرِ سامرا که در زمان اعدام بابک پایتخت دولت عباسی بود شهرت همگانی داشت و یکی از نقاط مهم و دیدنی شهر تلقی میشد
این مطلب را هم ببینید شیر زنان گذشته ایران
برادر بابک یعنی آذین را نیز خلیفه به بغداد فرستاد و به نایبش در بغداد دستور نوشت که اورا مثل بابک اعدام کند.
طبری مینویسد که وقتی دژخیمْ دستها و پاهای برادر بابک را میبُرید، او نه واکنشی از خودش بروز میداد و نه فریادی برمیآورد. جسد این مرد را نیز در بغداد بردار کردند.
معتصم خلیفه عباسی، چنانکه نظام الملک در سیاست نامه خود می نویسد به شکرانه آنکه سه سردار مبارز ایرانی، بابک ، مازیار وافشین رو که هر سه آنها به حیله اسیر شده بودند به دار آویخته بود،مجلس ضیافتی ترتیب داده بود که در طول آن 3 بار پیاپی مجلس را ترک گفت و هربار ساعتی بعد برمی گشت.
در بار سوم در پاسخ حاضران که جویای علت این غیبت ها شده بودند فاش کرد که در هر بار به یکی از دختران پدر کشته این سه سردار تجاوز کرده است، و حاضران با او از این بابت به نماز ایستادند و خداوند را شکر گفتند. (تولدی دیگر-شجاع الدین شفا).
اعدام بابک خرمدین
داستان اعدام بابک خرمدین
روز قبل از اعدام،خلیفه با بزرگان دربارش مشورت کرد که چگونه بابک را درشهر بگرداند و به مردم نشان بدهد تا همه بتوانند وی را ببینند.
بنا بر نظر یکی از درباریان قرار برآن شد که وی را سوار بر پیلی کرده در شهر بگردانند.
پیل را با حنا رنگ کردند و نقش و نگار برآن زدند؛ و بابک را در رختی زنانه و بسیارزننده و تحقیرکننده برآن نشاندند و درشهر به گردش درآوردند.
پس ازآن مراسم اعدام بابک با سروصدای بسیار زیاد با حضور شخص خلیفه برفراز سکوی مخصوصی که برای این کار دربیرون شهر تهیه شده بود، برگزار شد.
برای آنکه همهی مردم بشنوند ….
که اکنون دژخیم به بابک نزدیک میشود و دقایقی دیگر بابک اعدام خواهد شد، چندین جارچی در اطراف و اکناف با صدای بلند بانگ میزدند نَوَد نَوَد این اسمِ دژخیم بود و همه اورا میشناختند .
ابن الجوزی مینویسد که وقتی بابک را برای اعدام بردند خلیفه درکنارش نشست و به او گفت: تو که اینهمه استواری نشان میدادی اکنون خواهیم دید که طاقتت دربرابر مرگ چند است!
بابک گفت: خواهید دید.
چون یک دست بابک را به شمشیر زدند، بابک با خونی که از بازویش فوران میکرد صورتش را رنگین کرد. خلیفه ازاوپرسید: چرا چنین کردی؟ بابک گفت: وقتی دستهایم را قطع کنند خونهای بدنم خارج میشود و چهرهام زرد میشود، و تو خواهی پنداشت که رنگ رویم از ترسِ مرگ زرد شده است.. چهرهام را خونین کردم تا زردیش دیده نشود .
به این ترتیب دستها و پاهای بابک را بریدند . چون بابک برزمین درغلتید، خلیفه دستور داد شکمش را بدرد… پس از ساعاتی که این حالت بربابک گذشت، دستور داد سرش را از تن جدا کند.
پس ازآن چوبهی داری در میدان شهر سامرا افراشتند و لاشهی بابک را بردار زدند، و سرش را خلیفه به خراسان فرستاد .
بابک خرمدین
شخصیت بابک خرمدین :
جسارت، زیرکی و استعداد بابک در فرماندهی نظامی در مبارزه طولانی و اعتمادی که پیروانش به او داشتند، بی تردید استثنائی است. طبری میگوید هیچ یک از خرمدینها جرئت این را نداشتند که امان نامه خلیفه را به فرمان افشین به بابک برسانند. وقتی فرستاده افشین به بابک رسید، بابک عصبانی گفت که این پیغام را به پسرم برسان: «ممکن است زنده بمانم یا نه. من به عنوان فرمانده شناخته شدهام. هر جا که من باشم یا از من یاد شود، من (آنجا) پادشاهم».
این کلمات بلندپروازی و اراده وسیع بابک را نشان میدهد. بابک در گفتگو با سهل بن سنباط (به روایت طبری) گفت: «این خوب نیست که من و برادرم در یک جا باشیم، اگر یکی از ما را بگیرند، دیگری میتوان زنده بماند. من نمیدانم چه اتفاقی رخ خواهد داد.
ما هیچ جانشینی برای رهبری این جنبش نداریم». در حقیقت، بابک هنگام پناه بردن به سهل بن سنباط برادر خود را به جای دیگری فرستاد، به امید آنکه جنبش ادامه پیدا کند.
همچنین به روایت طبری هنگامی که افشین خواست آذربایجان را (به سمت سامرا) ترک کند از بابک پرسید که آیا خواستهای دارد یا نه. بابک جواب داد که میخواهد شهرش را ببیند. افشین در شب مهتابی بابک را با چند نگهبان به بذ فرستاد و اجازه داد که به دور شهر بگردد. این نشانه عشق بزرگش به وطنش است.
شعر بابک خرمدین
برخی نمونه های کاربرد نام بابک در ادبیات کهن فارسی:
پسر گفتش ای بابک نامجوی
یکی مشکلت میبپرسم بگوی(بوستان سعدی)
هر دو را در جهان عشق طلب
پارسی باب دان و تازی اَب(فرهنگ جهانگیری)
وز باب و ز مام خویش بربودش
تا زو بربود باب و مامش(ناصر خسرو)
ورا موبدی بود بابک بنام
هشیوار و دانادل و شادکام
چو بشنید بابک زبان برگشاد
ز یزدان نیکی دهش کرد یاد
سدیگر بپرسیدش افراسیاب
از ایران و از شهر و از مام و باب(فردوسی)
آخرین گفتار بابک خرمدین
تو ای معتصم خیال مکن که با کشتن من فریاد استقلال طلبی ایرانیان را خاموش خواهی کرد من لرزه ای بر ارکان حکومت عرب انداخته ام که دیر یا زود آن را سرنگون خواهد نمود ..
تو اکنون که مرا تکه تکه میکنی هزاران بابک در شمال و شرق و غرب ایران ظهور خواهد کرد و قدرت پوشالی شما پاسداران جهل و ستم را از میان بر خواهد داشت !
این را بدان که ایرانی هرگز زیر بار زور و ستم نخواهد رفت و سلطه بیگانگان را تحمل نخواهد کرد من درسی به جوانان ایران داده ام که هرگز آنرا فراموش نخواهند کرد .
من مردانگی و درس مبارزه را به جوانان ایران آموختم و هم اکنون که جلاد تو شمشیرش را برای بریدن دست و پاهای من تیز میکند صدها ایرانی با خون بجوش آمده آماده طغیان هستند مازیار هنوز مبارزه میکند و صدها بابک و مازیار دیگر آماده اند تا مردانه برخیزند و میهن گرامی را از دست متجاوزان و یوغ اعراب بدوی و مردم فریب برهانند .
اما تو ای افشین . . . در انتظار
و بدینسان نخست دست چپ بابک بریده شد و سپس دست راست او و بعد پاهایش و در نهایت دو خنجر در میان دنده هایش فرو رفت و آخرین سخنی که بابک با فریادی بلند بر زبان آورد این بود :
” پاینده ایران “
برگرفته از چندین سایت و ویکی پدیا
این نوشتار توسط ابن ندیم در کتاب الفهرست هم نقل شدهاست
عباس زریاب روایتهایی را که در تاریخ الرسل و الملوک طبری و الفهرست ابن ندیم آمده و بابک را زنازاده معرفی میکند، ساخته و پرداختهٔ دشمنان بابک میداند. او همچنین عدهٔ کسانی را که به دست بابک کشته شدهاند و زنانی را که اسیر شدهبودند، مبالغهآمیز و جعل دشمنان بابک میداند.
یوسفی در بیشتر منابع جز نوشته دینوری، آثار طعنه و دشمنی را درباره بابک میبیند و میگوید که اطلاعات ما درباره بابک و شورش او اکثراً از مخالفانش به ما میرسد
بهرامیان در مورد روایتهایی که بابک را حرامزاده جلوه میدهند میگوید: “روشن است که در این روایت قصد تحقیر و طعن بابک در کار در میان بوده است”
شجاعالدین شفا در بارهٔ عقاید فرقهٔ بابکیه و خرمدینان معتقد است که هر چه به ما رسیده است، از تاریخنویسان مسلمان است که در انتساب انواع جرایم و اتهامات به او با یکدیگر مسابقه گذاشتهاند. شفا معتقد است که کتابها و نوشتههای بابکیان پس از تصرف دژ باج، همگی توسط اعراب سوزانده شدهاند.
زرینکوب مطالبی را که در منابع موجود دربارهٔ بابک آوردهاند غرضآلود و افسانهآمیز میداند. به همین خاطر وی معتقد است که به سختی میتوان از ورای غبار افسانهها، سیمای واقعی بابک را دید. نهضت بابک ظاهراً در بین عامهٔ مردم طرفدارانی داشت اما مورد علاقهٔ دهقانان و بزرگان نبود چون بابک در صدد احیای عقاید مزدکی بود.
ناچار مسلمانان نیز نمیتوانستند آن را تحمل کنند. زرین کوب در ادامه مینویسد: تاریخنویسان مسلمان کوشیدهاند تا خاطرهٔ او را تیره و تباه کنند و از روی تعصب سعی کردهاند سیمای او را زشت و ناپسند جلوه دهند. افسانههایی که در باب او جعل کردهاند به خوبی نشان میدهد که با غرض و نیتهایی سعی داشتهاند نام بابک را آلوده کنند. بدین گونه قسمتهای مهم تاریخ بابک و خرمدینان در ظلمت ابهام فرو رفتهاست.
زرینکوب مینویسد: سمعانی نام پدرش را مرداس نوشته است. ظاهراً «مرداس» از دو جز «مرد» و «اس» آمده است و به معنی مردمخوار است؛ که مناسبترین نامی است که دشمنان بابک میتوانستهاند برای پدر او بیابند. پدر ضحاک را نیز بعضی مرداس خواندهاند. نکتهٔ دیگری که زرینکوب در روایت الفهرست اشاره میکند، اصراری است که برای رسوا کردن بابک به کار رفتهاست. (ابن ندیم) مادر او را زنی یک چشم که مدتی با مرد روغن فروش به حرام گرد آمدهبود معرفی کردهاست. به اعتقاد زرینکوب آثار غرض و کینه راویان آشکار است.
نفیسی هم معتقد است که جزئیات زندگی بابک در پس پردهٔ تعصب و خودخواهی و خویشتنبینی مورخان اسلامی پنهان مانده است و آنچه دربارهٔ تاریخ دین خرمی نوشتهاند همه آلوده به غرض و تهمت است
آمورتی میگوید: در مورد خرمدینها نوشتههایی داریم که اگر چه مثل همیشه تصعب آمیز و جانبدارانه است ولی تعدادشان زیاد است.
با عرض ادب و احترام به اطلاع میرساند با افتخار شانزدهمین تور ملی دوچرخه سواران اقوام ایرانی در یادمان قهرمانان مشروطیت و یادمان بازگشت قهرمانان آزاده سرافراز به میهن از تاریخ 1398/5/14 روز اعلام فرمان مشروطیت از بندر آستارا آغاز خواهد گردید و با رکابزنی طول دریای کاسپین (خزر) در تاریخ 1398/5/26 روز ورود آزادگان قهرمان در بندر ترکمن بپایان خواهد رسید.
توضیح: دوستانی که تمایل داشته باشند با هماهنگی میتوانند با ما تا مشهد ادامه مسیر داده و سپس از بیرجند کویر مرکزی را همرکاب گردیم.
قابل توجه: این صفحه در حال بروز رسانی میباشد